باب و آئین بابی

فارسی و هم در بیان عربی آمده است. در این بخش ازدواج با غیر بابی و مالکیت توسط غیر بابی حرام می شود ولی بلافاصله باب دستور می دهد که تا قبل از ارتفاع امر بابی این حکم را نباید اجرا کرد تا بدین وسیله مردم به آئین بابی جذب شوند ولی بعد از ارتفاع و حکومت بابی دیگر نه ازدواج با بابی جائز است و نه غیر بابی حق مالکیت دارد: و حلال نیست اقتران الاّ با نفسی که ایمان آورده باشد...و اذن نداده بر غیر مؤمن تملیک شیئ...الا قبل از ارتفاع کلمة الله که بدء ظهور است اذن داده شده از برای حفظ نفوس مؤمنه ولی حین ارتفاع اذن داده نشده." (بیان فارسی 8:15 ) البته در بیان بالا صریحاً ظهور سلطان بابی با ظهور من یظهره الله (بدء ظهور) یکی گرفته شده است و در واقع باب بیان می کند که حکمش مشروط به شرط محال است و هرگز امر بابی به قدرت نخواهد رسید. به عبارت دیگر احکا م خشن را در دوران دیانت باب نباید اجرا کرد و تنها پس از پایان دین بابی و ظهور بعد است که قابل اجرا می شود. اما ظ هور بعد هم که دیگر احکام خودش را خواهد داشت و احکام بیان دیگر قابل اجرا نخواهد بود. حال می توانیم حکم جهاد را در بیان فارسی و عربی بهتر بفهمیم. باب دستور می دهد که تا قبل از آمدن سلطان بابی هرگونه خشونت و تبعیض و جهادی نسبت به غیر بابیان حرام است ولی اگر قرار باشد آئین بابی دنیا را بگیرد یعنی سلطان بابی بوجود آید و بابیان قدرت را در دست بگیرند آنوقت جهاد و خشونت و تبعیض باید عملی گردد. 16 اکنون می توانیم تفاوت میان بابیه و بهائیان را بهتر همیم فب . نظر بهائی بر آنست که احکام جهاد هرگز برای عمل نبوده است زیرا ک ه باب ظهور من یظهره الله را چند سال پس از ظهور خود مقر ر داشته است و در نتیجه چون می دانسته است که فرض ظهور سلطان بابی یک فرض محال است در نتیجه از حکم جهاد هم سخن گفته به این معنا که هرگز این حکم برای عمل نبوده است. در واقع به اعتقاد بهائی علت اینکه باب با ه مه تعالیم انسانی و مهر آمیز خود اینگونه احکام خشن و را بیان کرده است اینستکه می خواسته به بابیان تأکید کند که آئین او مانند آئین یحیی تعمید دهنده برای مدت کوتاهی آمده است و برای همین حکومت محال بابی را بدینگونه و کاملاً ضد اصول دینی خود توصیف کرده تا ه یچ بابی این توهم را ننماید که آئین بابی قرار است هزار یا دوهزار سال دوام یابد. البته آشکار است که اگر آئین بابی را از آئین بهائی جدا کنیم و نظر ازلیه را بپذیریم معنایش اینستکه آئین صلح و برابری حقوق همگان و دمکراسی و آزادی دین (آئین بهائی) را باید نفی و کنیم بر عکس ایدئال آینده بشر را که جامعه آرمانی ازلی ا ست ظهور سلاطین بابی و خشونت و تبعیض و کشتار همه غیر بابیان بشماریم یعنی همان مفهوم شیعیان از سلطنت قائم . البته چنین تعبیری از دین نه تنها با مقتضای تمدن و تکامل نمی خورد بلکه به باور بهائیان دین باید سبب الفت و محبت باشد والا نبودنش بهتر است. و البته خوشبختانه اکثریت قاطع بابیان در عرض چند سال پس از ظهور بهاءالله به او ایمان آوردند و بجای جهاد به نفی مطلق جهاد پرداختند. از این روست که بابیان ازلی در این مباحث تنه ا به بحث در باره مستغاث و نفی به ائیان می پرد ازند و هرگز کلمه ای در باره احکام باب در مورد رؤیای کابوس وار سلاطین بابی که منتظر و آرزومند آنند نمی زنند. سوم آنکه تمامی این نظر و خط مشی ازلیه در تضاد مطلق با آثار باب است. باب بیش از هر چیز تأکید کرد که بابیان نباید مانند شیعه بخاطر فتوای سرانشان یا ت عبیرشان از مندرجات قران و احادیث شرط و شروطی برای ظهور موعود بتر اشند بلکه باید موعود را بخودش و آیاتش بشناسند . اما ازلیه بر عکس ، به اندیشه متداول میان شیعیان بازگشتند و همان نوع اعتراضاتی را که باعث قتل باب باب بارها تصریح می کند که اگر کسی دعوی من یظهر ه اللهی کرد و حتی فاقد آیات برای اثبات حقانیتش بود باز هیچ بابی حق اعتراض، اهانت، آزار، دشنام، و یا محزون ساختن او را ندارد. در توقی عی باب دستور می دهد که اگر کسی م دعی شد که موعود بیان است هیچ و دلیلی هم برای اثبات دعوی خود ند اشت باید که دولت به احترام انتساب به اسم من یظهره الله برای او حقوق ماهیانه تعیین کند. سخن باب بارها در کتاب بیان فارسی اینستکه همه باید یاد بگیرند که اگر ب ا عث شادمانی کسی نشوند لا اقل باعث حزن احدی هم نشوند تا آ نکه ندانسته به حزن من یظهر الله منجر نش وند. اما دستور میرزا یحیی ازل در مورد نه تنها بهاءالله بلکه پیش از آن در مورد مدعیانی مانند دیّ ان باب حکم خ شونت و جهاد را مشروط به محال کرده و بنا براین آنرا موکول به ظهور سلاطین بابی کرده به این منظور که عملاً حکم جهاد را منسوخ سازد در عین آنکه اینگونه احکام را تا ظهور من یظهره الله قابل اجرا نمی داند . اما در نوشته های ازل دستور قتل کافران مرتب تکرار می شود و به دستور او گرفتن حتی جزیه و فدیه از کافران هم قابل قبول نیست و همه آنان باید کشته شوند . باز می بینیم که بابیه ازلیه به افراطی ترین شکلهای شیعه بازگشتند. باب اگر چه حکم تقیه را منسوخ ننمود ولی خود و بابیان اولیه در جانبازی و رشادت فصل نوینی در تاریخ ادیان باز نمودند. اما ه بابی ازلیه آنچنان به تقیه افراطی روی آوردند که در شیعیان حل شدند. بر عکس بهائیان بتدریج از تقیه دوری گزیده و بعداً نسبت به بهاءالله تکرار کردند.

تند

شد

مدعی

جز ناسزا و دشنام و حکم قتل آنهم نب وده است. می بینیم که بابیه ازلیه بار دیگر به فرهنگ شیعه بازگشتند و عکس حکم باب را اجرا کردند.

رسماً تقیه را حرام شمردند. باز می بینیم که خط مشی بابیه ازلیه بازگشت به تشیع . بود

از اعتراضات سران ازلیان بر بهاءالله این بود که بهاءالله در زم ان اقامت در بغداد و کوههای سلیمانیه با صوفیان و سنیان نیز دوستی و معاشرت می کرد در حالیکه بابیه ازلیه هردو گروه را کافر و نجس دانسته و معاشرت با آنان را حرام می دانستند. بر عکس بهاءالله اصل نج است را نفی نمود و همه انسانها را پاک و برادر و برابر دانست و معا همه ادیان و اقوام را واجب نمود. باید

شرت با

Made with FlippingBook - professional solution for displaying marketing and sales documents online