سال‌های سکوت

92 های سکوت ‌ سال الله طریفی و میرزا عبدالله مؤید را نشان ‌ نشان بدهید مثل این دو نفر خواهید شد و با دست حبیب اند تا این که سرسختی نکنیم. وقتی که این ‌ داد و ما دانستیم که این دو نفر را جهت عبرت ما آورده ها بود در جلسات ‌ اید یکی از احبائی که مدت ‌ مأمور گفت که شما به علت بهائی بودن توقیف شده شرمی گفت من بهائی ‌ نمود بلند شد و با کمال وقاحت و بی ‌ گیری می ‌ کرد و کناره ‌ امری شرکت نمی نیستم. اسم من بهائی ثبت شده ولی خودم بهائی نیستم (این شخص که از ذ کر نامش خودداری شود در سیبری وفات نمود خدا کند که او عندالله توبه نموده و طلب مغفرت کرده باشد). بنده ‌ می نگارنده نتوانستم جسارت او را تحمل کنم و از جا بلند شده و با کلمات شمرده و محکم و خیلی گوید او بهائی نیست. من بهائی هستم. شخص مذکور با ‌ با شدت و عصبانیت گفتم او راست می کنند. در این وقت ‌ کرد که فوری آزادش می ‌ خوشحالی گفت دیدید که من بهائی نیستم و خیال می مأمور استنطاق کشوی میز را باز کرد شلاق فولادی را برداشت و رو به آن شخص نمود. فحش و گوید بهائی ‌ کند و می ‌ ناسزایی بسیار زننده نثارش کرده گفت ما از این دشمن که خود را پنهان نمی ترسیم. بعد جلو رفت و یک ‌ کنی می ‌ هستم ترسی نداریم ولی از تو پدرسوخته که خود را پنهان می شوی؟ ‌ شلاقی به او زد که از شانه تا کمرش سیاه شد و گفت چرا در جلسات خودتان حاضر نمی (انشاءالله همین قضیه سبب تنبیه شخص مذکور شده باشد). زمان با سایرین و به ظاهر همه به یک علت ‌ مقصود از ذ کر این قسمت آن است که هرچند احبا هم های ‌ زندانی شدند ولی چنانچه جریانات بعدی نشان داد احبا را از سایرین جدا کردند. در شب نفر بهائی توقیف شدیم ۲۲ فوریه ما ۲۸ شدند هم چنان که در شب ‌ مخصوص فقط احبا توقیف می بردند. آیا تأییدات الهی شامل حال احبا شد که این صدماتی که به ‌ و احبا را با هم به استنطاق می ای علیه امر کشیده ‌ ی زیرکانه ‌ شود به پای امر گذاشته شود؟ یا این که دولت شوروی نقشه ‌ آنها وارد می بود؟ ولی وقایع بعدی نشان داد که دولت شوروی وحشت و اضطراب شدیدی از امرالله داشت و بهائیان را به قصد اعتراض و مخالفت با امر الهی توقیف کرده بود (وحشت و اضطراب دولت آباد دیدم). ‌ ی عشق ‌ ی گذرنامه ‌ شوروی از امرالله را بنده هنگام عزیمت خود به ایران در اداره ۲۸ جریان استنطاق بنده عادی بود و از حد معمول تجاوز نکرد و کلاً سه روز طول کشید و در آوریل بنده گزارش خود را نوشته بودم و در اطاق انتظار استنطاق که اطاق شکنجه است آزاد بودم. استنطاقی بنده. در آن شب ‌ طور سایر دوستان هم ‌ توانستم بخوابم دراز بکشم و یا بنشینم و همین ‌ می های گذشته چرتی بزنیم که ‌ خوابی ‌ خواستیم بخوابیم به جای بی ‌ در اطاق ما آرامش برقرار بود ما می

Made with FlippingBook flipbook maker