سال‌های سکوت

گفتار ‌ پیش داستان سرگردانی و تبعید مهاجرین عشق آباد مانند شعر غمگینی است که در یک غروب اندوهگین ی یکی از مهاجرین به دنیا ‌ پاییز سروده شده باشد. دوران کودکی آنهایی که چون من در خانواده ی پدر و مادر ‌ های جسته و گریخته ‌ است که از صحبت ‌ اند سرشار از تصاویر مبهم و اسرارآمیزی ‌ آمده و اقوام و دوستان از این دوران دردنا ک و مبهم تاریخ امر به خاطر دارند. چه که هرگز سرباز و روشن ی امنیت روسیه در قلب احبا بود و از ‌ شد. از یک طرف ترس از اداره ‌ از آن دوران صحبت نمی دانستیم پدرمان بدون ‌ طرفی سازمان امنیت ایران بسیاری از مهاجرین را زیر نظر داشت. مثلاً می ی خصوصی پدر و مادر ‌ های جسته و گریخته ‌ ی سفر ندارد، از صحبت ‌ اطلاع سازمان امنیت اجازه دانستیم شوهر فلان همسایه بعد از بیست و پنج سال از سیبری ‌ شد می ‌ که همیشه با حضور ما قطع می فهمیدیم ‌ کرد می ‌ آلود کاغذی را از ما پنهان می ‌ های اشک ‌ گاهی که مادر با چشم ‌ برگشته است. گاه شد و با امیدواری از ‌ آباد رسیده است. بعد از چند روز حال مادر بهتر می ‌ ی مادربزرگ از عشق ‌ نامه ی الهی و این که مادربزرگ تقریباً کور شده است و ‌ زد و وعده ‌ آباد حرف می ‌ ی عشق ‌ ها ‌ باز شدن در پرسیدیم چرا؟ آخر ‌ آباد را ترک نخواهد کرد. با اصرار از مادر می ‌ بیند ولی عشق ‌ هیچ چیز را نمی ها هم که یکی در زندان مفقود شده و یکی در زلزله ‌ جان ‌ ها که در ایران هستند دایی ‌ جان ‌‌ ی خاله ‌ همه داد که تا ‌ آباد کسی را ندارد. مادر با غرور و سربلندی توضیح می ‌ رفته است و مادربزرگ در عشق آباد نشود در اطاعت از امر حضرت ولی امرالله در روسیه خواهد ‌ مادربزرگ مجبور به ترک عشق

Made with FlippingBook flipbook maker