سال‌های سکوت

3 قدر خوشحال ‌ آورم وقتی بود که برای خداحافظی آمده بود. آن ‌ آخرین بار که رضوان را به خاطر می شد به ‌ آید وقتی از منزل ما دور می ‌ ی محبوبش را به برادر هدیه داد. خوب یادم می ‌ قوه ‌ بود که چراغ شود. دیگر هرگز رضوان را ندیدیم. چند ‌ رود و آرام آرام محو می ‌ ها می ‌ رسید دارد توی ابر ‌ نظرم می زد بعد فهمیدیم عمو ‌ کس حرف نمی ‌ هفته بعد یک روز پدر خیلی غمگین به منزل آمد و با هیچ هایش را داده بودند از شدت خوشحالی ‌ جان در سیبری مرده است. همین که به او خبر ورود بچه ها ‌ هایش را ببیند. رضوان دیگر به ایران برنگشت چون بچه ‌ سکته کرده و مرده بود بدون این که بچه ی برگشت ندادند و دیگر ‌ ی روسیه بودند به آنها اجازه ‌ متولد روسیه بودند و پدر و مادرشان تبعه هیچوقت خبری از او و دو خواهرش به ما نرسید. های مادر فهمیدیم که مادربزرگ مرده است. ‌ های عجیب رسید از گریه ‌ یک روز که یکی از آن پا کت آباد محبوبش به خا ک سپرده بودند. با ‌ او به آرزویش رسیده بود. او را در کنار پدربزرگ در عشق آباد که از زندان ‌ فوت مادربزرگ معمای مرگ دایی جان طراز هم روشن شد. یکی از احبای عشق آزاد شده بود به مادر گفته بود در موقعی که در زندان او را برای بازپرسی به اطاق مخصوص بردند در راه به طور تصادفی دایی جان را خونین و در هم شکسته در بستر مرگ دیده بوده است. ‌ می دایی جان او را قسم داده بود که به مادرش در این مورد چیزی نگوید ولی حال که مادربزرگ مرده شد این حقیقت تلخ را بدانیم. ‌ بود می های پر ابهام و پر از غم و اندوه گذشته و ‌ آباد سرشار است از این داستان ‌ زندگی مهاجرین عشق ها به هم خواهند رسید. ‌ سرشار از امید و التهاب. امید به آن که روزی درها باز خواهد شد. خانواده ی ‌ اند، با همه ‌ الاذ کار دوباره ساخته خواهد شد. امروز بسیاری از آن عزیزان از این عالم رفته ‌ مشرق های ‌ ی آهنین باز شده است اما چه بسیار از آن داستان ‌ های پرشرار. پرده ‌ آن سرهای پرشور و دل ی اسرار ‌ های پا ک به دل خا ک رفته است و همیشه در پرده ‌ قهرمانانه و تاریخی که همراه با آن دل ی عشق ‌ باقی خواهد ماند. کمتر کسی از آن عزیزان مثل جناب علیزاد شرح آنچه بر یاران مدینه ها ‌ ی کاغذ آورده است. این یادداشت ‌ گذشته است را این گونه ساده، صمیمانه و عاشقانه بر صفحه کند بلکه بسیاری از ‌ میلادی را ثبت می ۱۹۴۶ تا ۱۹۳۸ های ‌ نه تنها وقایع مهم تاریخ امر در سال گشاید تا با دلی مطمئن و سری آسوده برای آن عزیزان ‌ های پیچیده و مبهم را در ذهن ما می ‌ عقده ی آهنین به یاد ‌ ی فرو افتاده ‌ فدا کار و درد کشیده دعا کنیم و در میدان خدمت و تبلیغ در پشت پرده اند از صمیم دل و ‌ آنان و برای تحقق بخشیدن به آرزویی که بسیاری از آنان با خود به ملکوت برده گفتار ‌ پیش

Made with FlippingBook flipbook maker