سال‌های سکوت

130 های سکوت ‌ سال کردند و هیچ امتیازی ‌ کارمندان ساوخوز تمام مایحتاج خود را از طریق خرید از فروشگاه تهیه می جز حقوق ماهیانه در مقابل کار شاق و سنگین خود نداشتند. هر ساوخوزی چندین فیرما داشت که شد. ‌ هر کدام توسط رئیس فیرما اداره می حرکت از پتوخاو به ساوخوز در ایستگاه پتوخاو معاون مدیرکل ساوخوز ا کتیابرسکی که شخص بسیار فعالی بود ما را از مأمورین تحویل گرفت و خیلی فوری سوار ماشین باری کرد و فرستاد و ما سرشب وارد ده متری دمیتری یوفکا که مرکز ساوخوز بود شدیم. خانه ۱۵۰ تا ۱۲۰ شد و در حدود ‌ دمیتری یوفکا در آن زمان از جمله دهات بزرگ محسوب می های ‌ داشت. دفتر مرکزی ساوخوز ا کتیابر و دوائر مربوط به آن و کارگاه مرکزی تعمیرات ماشین های کشاورزی و همچنین منازل کارمندان ساوخوز در قسمت ‌ باری، سواری، تراکتور و ماشین تر بود دفتر کالخور و شورای ده و ‌ شمالی این ده قرار داشت. در قسمت غربی که بالنسبه بزرگ مدرسه و بهداری بود. وقتی که ماشین ما مقابل دفتر ساوخوز توقف کرد ایرانیانی که قبل از ما رسیده بودند به ما اطلاع ی مرکزی تقسیم شوند و یکی از ‌ ها بین چهار فیرما ساوخوز و اداره ‌ دادند که قرار است ایرانی دارند ولی ما ترجیح دادیم ‌ دوستان پیشنهاد کرد که ما در آنجا پیاده شویم شاید ما را در مرکز نگه مان روشن شود و به این ترتیب دو سه ساعتی از غروب ‌ در ماشین باقی بمانیم تا زودتر تکلیف ی دو رسیدیم. آخرین کسی که از ماشین پیاده شد من بودم ‌ گذشته به محل خود یعنی فیرمای شماره ام و نگهبانی پشت سر ندارم. ما آن روز غذا نخورده ‌ شد که در فضای آزاد ایستاده ‌ ابداً باورم نمی بودیم حتی لقمه نانی صبح به ما نداده بودند و هوای سرد سیبری که چند درجه زیر صفر بود با لباس ۲۴۰ سرعت که باعث شد که ‌ های روباز باریِ کم ‌ های ضعیف و ماشین ‌ و کفش نامناسب و بدن لرزیدیم لحاف و ‌ داد. از سرما می ‌ روز در راه باشیم، سخت ما را آزار می ‌ کیلومتر راه را یک شبانه شدیم خون در پاهای ما ‌ تمام وسایل خود را در راه به خود پیچیده بودیم. وقتی از ماشین پیاده می ی نشستن نداشت. وارد دفتر شدیم. حسابدار فیرما که ‌ ها نیمکت و یا وسیله ‌ کرد. ماشین ‌ حرکت نمی

Made with FlippingBook flipbook maker