سال‌های سکوت

143 لصفصف ی او آب و علف رساندن به ‌ از کار آزاد کردند و بیست ماده گاو جهت پروار به او سپردند. وظیفه بایست خوابگاه گاوها را به ضخامت ده سانتیمتر کاه پهن کند ‌ گاوها و پروار کردن آنها بود. شب می که گاوها سرما نخورند و صبح زیرشان را تمیز کند و بیرون ببرد. برای افراد بومی این کار، کار سهل رفت سرکار. ‌ خورد و می ‌ نانی می ‌ شد لقمه ‌ و آسانی بود. این جوان صبح خیلی زود از خواب بیدار می آورد و در آخور ‌ برد و بعد از خارج طویله، بغل بغل علف می ‌ کرد و بیرون می ‌ زیر گاوها را تمیز می است علف اولی تمام شده است ‌ دید که مدتی ‌ داد می ‌ ریخت وقتی به آخری علف می ‌ هر گاوی می شد و موقع آب دادن گاوها ‌ گرفت و هنوز گاوها را سیر نکرده بود که ظهر می ‌ باز کار خود را از سر می ی ‌ کشید و آبخور حیوانات را که در فاصله ‌ رسید. با زحمت و ترس زیاد از چاه سطل سطل آب می ‌ می های دیگر جهت پروار به اینجا ‌ کرد و چون این گاوها را از گاودانی ‌ دویست متری طویله بود پر می ترسید که ا گر آنها را یک دفعه باهم جهت آب خوردن ببرد هر کدام به محل ‌ آورده بودند او می ی خود فرار کنند لذا آنها را دوتا دوتا می برد و بنابراین یازده دفعه رفت و برگشت داشت و ‌ اولیه کشد و خودش هم ‌ بایستی انجام گیرد دو ساعت یا بیشتر طول می ‌ کاری که در مدت بیست دقیقه می بایست ‌ رسید هنوز گاوها را سیر نکرده بود که می ‌ شد پس از آب دادن باز نوبت علف می ‌ خسته می شد و ‌ زیرشان را کاه پهن کند و به این ترتیب این شخص از صبح تا دیری بعد از غروب معطل می خورد و به قدری خسته و کوفته بود که دل دوستان به حالش ‌ جا می ‌ نهار ظهرش را با شام یک سوخت. ‌ می گفت دیشب رفتم به گاوهای پرواری سر بزنم گاوی ‌ یک روز صبح، کشیک شبِ گاودانی در دفتر می از طویله بیرون آمد و آن ایرانی مسئول گاوها شروع کرد به دویدن عقب گاو وقتی که به گاو رسید دم دوید. جوان افتاد ولی دم گاو را از دست نداد. گاو چند قدمی او را ‌ کشید و گاو می ‌ گاو را گرفته می کشید و او بالاخره دم گاو را ول کرد. من جلو نرفتم فکر کردم که جوان دیوانه شده. او مرا که دید ها او را پاره خواهند ‌ گفت چرا به کمک من نیامدی؟ گفتم چه کمکی؟ گفت گاو فرار کرد و گرگ شود و همینطور ‌ کند. الان خودش از آن درب وارد می ‌ کرد. من به او گفتم نترس گاو شب فرار نمی هم شد. آن شب کفش و جوراب جوان از پایش در اثر دویدن به دنبال گاو در آمد و یک لنگه دستکشش هم گم شد. بعد گفت این کارها برای شما خیلی سخت است. پس از چندی این کار را به یک روس واگذار کردند او تمام این کارها را خیلی بهتر و در مدت بسیار ریخت که سیر ‌ ی گاوها به قدری علف می ‌ ساعت جلوی همه ‌ داد. در مدت نیم ‌ کوتاهی انجام می

Made with FlippingBook flipbook maker