سال‌های سکوت

فصل بیستم

عزیمت به ایران ی ایران در مسکو، به قصد عزیمت به ‌ ام از سفارت شاهنشاهی دولت علیّه ‌ بعد از رسیدن گذرنامه ی ا کتیابر است، وارد شدم و در ‌ به دهستان ماریوفکا که مرکز ناحیه 19۴6 ایران در روز اول نوروز آهن از آنجا ‌ جشن عید نوروز با دوستان ملاقاتی به عمل آمد. از ماریوفکا تا پطروپاولووسک، که راه کردم. دوستان ضمن راهنمایی گفتند که در حال حاضر ‌ گذشت، باید با اسب یا گاو مسافرت می ‌ می آهن و قطار خیلی زیاد است و گرفتن بلیط ترن بسیار مشکل، و جهت سهولت کار تو ‌ مسافر راه اُف رجوع کنی و صد روبل به او بدهی ‌ ای به نام زینل ‌ آهن به پاسبانی بادکوبه ‌ توانی در ایستگاه راه ‌ می آهن بخوابی و هر چه داری به دزد بدهی. ‌ تا برای تو بلیط بخرد والّا باید یک هفته در ایستگاه راه آوریل وارد پطروپاولووسک شدم و در آنجا یک همسفر 5 بعد از یک هفته مسافرت با اسب، روز های ساوخوز دیگر بود. وقتی که در شهر پطروپاولووسک ویزای ‌ مسلمان پیدا کردم که از ایرانی آهن رفتیم. مسافران خیلی زیاد و فوق تصور ما بود و ایستگاه ‌ روسی ما حاضر شد به ایستگاه راه شناخت. ‌ به حدی شلوغ بود که به قول عوام سگ صاحب خودش را نمی آهن موظف است به مسافران خارجی کمک و مساعدت نماید لذا به اطاق ‌ دانستم که راه ‌ من می

Made with FlippingBook flipbook maker