سال‌های سکوت

25 لصفف ی خود ‌ آلود طعمه ‌ ها رنج و زحمت مأیوس و سرافکنده خشمگین و غضب ‌ زده پس از ساعت ‌ فلک زاده از ‌ غریدند. متأسفانه خانم سینا ‌ بردند و از خشم می ‌ را با آنچه از اثاث منزل که چشمگیر بود می مال دنیا چیزی که نظر بازرسان را جلب کند نداشت لذا ایشان را با مقداری کتب و الواح خطی ساله ۲۶ ی خانم سینازاده عبارت بودند از خود ایشان و شوهرشان و یک پسر ‌ بردند. خانواده کاری از دستش ‌ نشین بود که هیچ ‌ دانشجوی پزشکی. شوهر ایشان پیرمردی عاجز و ناتوان و گوشه آباد تدریس نموده ‌ ی بهائیان عشق ‌ ی دخترانه ‌ های سال در مدرسه ‌ آمد. این خانم بلندهمت سال ‌ برنمی نمود و با کوشش و همت و ‌ ی خود را اداره می ‌ و با روی گشاده در نهایت محبت و مهربانی عائله ی پزشکی شده بود این پسر ‌ الله به دانشکده ‌ زحمت مستمر خود موفق به فرستادن پسر خود اشراق ی دکترای خود را بگیرد. ‌ بایست سه ماه دیگر دانشنامه ‌ می ی عهد و میثاق است. ‌ زاده دختر جناب سینا شاعر شیوا و مبلّغ سلیم و صبور و بردبار دوره ‌ خانم سینا ای بس غنی داشت و هر وقت ‌ این خانم طبع لطیف از پدر بزرگوار خود به ارث برده بود و حافظه در شد ایشان به مناسبت موضوع چند بیتی از اشعار قدما ‌ ی موضوعی صحبت می ‌ حضور ایشان درباره ی دخترانه در تملک امر بود به ‌ های سال تا زمانی که مدرسه ‌ خواندند و سال ‌ و یا شعرای بهائی می تدریس زبان عربی و فارسی مشغول بودند و بعد از تصرف مدرسه به دست دولت در منزل تدریس کنم در دوران حیات ‌ نمودند. ایشان خانمی موقّر، خیّر و نسبت به همه مهربان بودند گمان نمی ‌ می خود هرگز کسی را رنجانیده باشند و یا قدمی از صراط مستقیم امر انحراف نموده باشند. به هر حال آن شب ایشان را نیز توقیف نمودند و دو روز بعد هم پسر ایشان را از دانشکده اخراج نمودند. و چون قبلاً به جای جواز اقامت به او ویزا داده بودند لذا ایشان هم از موقعیت استفاده نموده و فوراً به ایران عزیمت نمود. اتفاقاً دو روز بعد از حرکتش جهت توقیف او آمدند و خوشبختانه او جان های سال رنج و مرارت کشیده ‌ ی متحد و متفق که سال ‌ به سلامت در برده بود. بنابراین از آن خانواده ی امیدشان با گذشت چند ‌ رفت تا شجره ‌ ها پشت سر گذاشته بود و حالا می ‌ ها و سختی ‌ قحطی صباحی دیگر به ثمر برسد و پسرشان دکتر شود و تلافی مافات بشود فقط یک پیرمرد عاجز و ناتوان با هزاران افکار درهم و برهم و پریشان و نگران به جای مانده بود. دل ناتوان به خود آمده ‌ همسر من خوب به خاطر دارد که فردای شب حادثه وقتی این پیرمرد روشن

Made with FlippingBook flipbook maker