سال‌های سکوت

57 لصفف کاست بر غفلت اشرار افزود و نتیجه بالاخره هرج و مرج است.» به وجود آمده بود و لهیب آتشش اش ‌ ها بود که این آتش را روشن کرده بودند و حالا زبانه ‌ کرد. مدت ‌ سوزاند و نابود می ‌ جا را می ‌ همه گرفت. ‌ رسید و ما را هم فرا می ‌ به ما می شدگان مسلمین در ‌ تعداد احبای توقیف شده در شب اول حدود هشتاد نفر بود ولی تعداد توقیف ی کارگرنشین و سا کنان آن ‌ آن شب قابل مقایسه با احبا نبود مثلاً در خیابان بوخارسکی که ناحیه آباد محل سکونت ‌ آهن بودند و این خیابان در جوار حسین ‌ ها و باربرهای راه ‌ مسلمان و اکثراً کارگر ای نبود که کسی از آن توقیف نشده باشد. در این ناحیه درو کردند و هر ‌ ا کثر احبا بود تقریباً خانه کجا مردی بود گرفتند ولی احبای توقیف شده گلچینی از برگزیدگان بودند. ای از آن ذ کر شد. بعضی از ‌ توقیف احبا بعدها هم تحت همان شرایط و کیفیتی بود که قبلاً شمه کردند و مراعات ادب و احترام ‌ آمدند با خشونت و قساوت رفتار می ‌ مأموران که جهت توقیف می نمودند ولی بعضی در نهایت انسانیت و مهربانی و ادب بودند. از بعضی منازل کتب و ‌ نمی کدام ‌ شد که هیچ ‌ شد و برده می ‌ گیر مأمورین بود ضبط می ‌ نوشتجات و اشیاء و لوازم زندگی آنچه چشم از آنها در محکمه به عنوان دلیل و مدرک قابل استفاده نبود. شب توقیف اینجانب از منزلم چهل ی برق ‌ ی شبکه ‌ کش مخصوص محاسبه ‌ کش لگاریتم و دو خط ‌‌ و دو کتاب، یک کنتور برق، یک خط و ژنواتور بردند. از دو نفر مأمورین منزل ما یکی نجیب و مؤدب و دومی خشن و بدجنس و دور ی سه ماهه هم صرف نظر نکرد ‌ از انسانیت بود. او به قدری خبیث بود که از بررسی و تفتیش بچه ها را جستجو کند. خلاصه آقایان ‌ ای که خواب بود باز شود تا لای کهنه ‌ و دستور داد قنداق بچه مجلس نوشته شد و طرفین امضاء کردیم و معلوم شد که مرد نجیب ‌ کارشان را تمام کردند. صورت به سمت ریاست و دومی زیردست او بود. خدا را شکر کردیم که دومی رئیس نبود و الا کار ما زار بود. آنچه ضبط کرده بودند توی کیسه ریختند و چون مدتی بود که ما منتظر این مهمانان بودیم لذا ی سراپا ‌ رختخواب بنده قبلاً بسته و آماده بود و مقداری قند و نبات و لباس وسط آنها بود و این بنده تقصیر لوازم خود و اشیاء مضبوطه را مانند یک بار به دوش گرفته و در وسط دو آقایان قرار گرفته به راه افتادم ساعت در حدود سه بعد از نیمه شب بود و چون مأمورین میل نداشتند که کسی ما را بارید. وارد ‌ شد تند و سریع رفتیم. نرم نرمک باران می ‌ ببیند تمام راه را که حدود دو کیلومتر می ها و اشیاء را ‌ ی حاوی کتاب ‌ ی مأمورین کیسه ‌ ی سیاسی که شدیم سربازی جلو آمد و به اشاره ‌ اداره گرفت و برد و مرا به اطاق انتظاری بردند که قبل از بنده سیداحمد توحید باجناق بنده و آقایان

Made with FlippingBook flipbook maker