سالهای سکوت
66 های سکوت سال هوشی خیلی واضح و شمرده داد. در همان حالت بی آن طور که معلوم بود به سؤالاتی جواب می ی شدت شکنجه و کرد. صحبت او حا کی از وحشت و اضطراب و گاهی اوقات نشانه صحبت می ی کردند. این حالت او چند دقیقه بیشتر طول نکشید ولی شدت شکنجه عتابی بود که به او وارد می روحی او به قدری شدید بود که همه را متأثر و دلشکسته نمود. این جوان سواد نداشت ولی بسیار شدگان شب باهوش و زیرک و فهمیده بود و برای احبا احترام مخصوصی قائل بود. او از توقیف ی او را پرسیدم گفتند در اول بود و غیر از لباس تنش هیچ چیز نداشت. بنده از دوستان، قضیه اند که به این حال و روز افتاده است. بنده گفتم که استنطاق که جای سؤال استنطاق اینقدر او را زده کردیم بعد یک جوان و جواب است نه زدن، گفتند صبر کن تا بفهمی، ما هم مثل تو فکر می ی کثیف آلوده به خون و چرک لهستانی را صدا زدند و از او خواستند زانوی خود را که با پارچه ی آزاری کاسه بسته بود را باز کند و به من نشان بدهد. خدا روز بد ندهد چه زخم دلخراش و دل زانویش هنوز متورم و ملتهب بود. زخم آن دهان باز کرده و به قدری عمیق و بزرگ بود که ا گر ی آن پریده افتاد. وقتی انسان به صورت رنجور و رنگ گذاشتند توی زخم می گردویی روی آن می افتاد حال تهوع و ی کریه زخم می شد و وقتی چشمش به منظره کرد دلش ریش می جوان نگاه می کرد. پرسیدم که چطور پایت به این وضع درآمده؟ گفت در استنطاق من را کتک زدند تنفر پیدا می و مجبور کردند که چهار شبانه روز روی زانو بمانم به طوری که زانوهایم این طور زخم شد و بعد اضافه کرد که یکی از دوستان بهائی شما هم با من در استنطاق بود که او نیز به همین حال و روز افتاده که از قرار معلوم یکی از اعضای محفل روحانی بوده و از این گونه موارد، جوانِ غشی و زخم های زندان نظایر زیادی شدند، در تمام اطاق زانو و یا کسانی که بعد از استنطاق دیوانه و یا کور می ی آنان به وجود آورده بود. همه داشت و زندانیان شاهد و ناظر آن بودند و اثر بسیار بدی در روحیه کند و گاهی به مرگ ی غشی و یا مجروح می گفتند استنطاق چیزی است که انسان را دیوانه می کرد و طلب رفت با همه خداخافظی می انجامد و به همین جهت هر کس از زندان به استنطاق می می نمود. عفو و بخشش می یک ناهار بدفرجام دادند. بعد چند ی هر زندانی روزانه نیم کیلو نان بود که هر صبح به او می چنانچه گفته شد جیره
Made with FlippingBook flipbook maker