سال‌های سکوت

67 لصفف آوردند و زندانیانی که از منزل قند و چای آورده بودند چایی و بقیه آب جوش ‌ سطل آب جوش می خوردند زیرا نیم کیلو نان بدون ‌ ی نانشان را همان صبح با آب می ‌ خوردند. افرادی بودند که جیره ‌ می چربی، شیرینی، پنیر و غیره غذائیت و خاصیتی ندارد و ناهار هم عبارت بود از یک ملاقه سوپ، گاهی سوپ عدس که عبارت از آب تیره رنگ بدون چربی وحتی بدون عدس زیرا ما غیر از مقدار خوردند ولی ما احبا بنا به سفارش ‌ دیدیم و اکثراً آن را نمی ‌ کمی پوست عدس چیز دیگری در آن نمی فرمودند معده احتیاج به غذای گرم دارد و شما حتماً این سوپ را بخورید ‌ اف که می ‌ جناب صلاح خوردیم. گاهی اوقات ‌ کردیم و می ‌ ای پیدا نکنید ما هم فرمایش ایشان را اطاعت می ‌ تا کسالت معده های ماهی هم در سوپ دیده ‌ هم سوپ ماهی بود که از ماهی شور خشک درست شده بود و تکه کرد ‌ های ماهی لذیذ بودند و سوپ هم چرب بود هرچند بوی گند ماهی انسان را گیج می ‌ شد. تکه ‌ می خوردیم. روزی که سوپ عدس داشتیم، غذای دوم عبارت از یک ‌ ولی با این همه آن را با میل می قاشق سوپخوری عدس جوشانده بود که شاید سوپ هم عبارت از آب همین عدس (غذای دوم) بود که سوپ کرده بودند و این غذای دوم بسیار لذیذ و محبوب همه بود. و روزی که سوپ ماهی داشتیم غذای دوم عبارت از یک قاشق آش جو بسیار غلیظ بود و بنده مایلم یکی از ناهارهای فراموش نشدنی بدفرجام را جهت خوانندگان عزیز تعریف کنم. ۹۵ ـ ۹۰ میلادی بود و تعداد زندانیان اطاق ما در حدود ۱۹۳۸ شاید اواخر مارس یا اوایل آوریل کرد. آن روز ‌ آورتر می ‌ تر و خفقان ‌ نفر بودند. هوا بسیار گرم شده بود و تنفس این عده هوا را گرم ساعت یک به ما ناهار دادند. ناهار سوپ ماهی و مثل همیشه لذیذ و مثل همیشه شور بود همه با خوری دادند ‌ میل آن را خوردیم و غذای دوم مثل همیشه آش جو بود که به هر نفر یک قاشق سوپ که بسیار شور و از شوری تلخ بود. با وجود شوری و تلخی از ترس گرسنگی هرکس مقداری از آن را خورد ولی با این همه دو سوم آش خورده نشده و برگشت داده شد. معمولاً غذای ماهی حتی ا گر کند تا چه رسد به ماهی خشک که در نمک اشباع شده باشد و بعد ‌ تازه هم باشد انسان را تشنه می از آن هم آش غلیظ شور. خلاصه دیری نگذشت که ا کثراً گرفتار تشنگی شدیم. آب موجود در سطل مصرف شد و تشنگی برطرف نگردید بلکه شدیدتر شد. در زدیم و آب طلبیدیم. دربان در جواب ترین دربان بود) ‌ ترین و خبیث ‌ ما چند فحش زشت و رکیک نثارمان کرد (اتفاقاً این دربان بدجنس و تهدید نمود که ا گر شلوغ کنید جریمه خواهید شد. یک ساعتی صبر کردیم و باز هم از آب خبری کرد مجدداً ‌ ها تنفس را مشکل می ‌ نشد. چون شدت تشنگی غلبه کرده بود و هوای گرم و بخار بدن

Made with FlippingBook flipbook maker