سال‌های سکوت

69 لصفف ای از آن استفاده نشد لذا خشم و غضب شدت ‌ سطل دوم نیز به همین سرنوشت دچار شد و قطره دیگر خط ‌ افتند شده بودند. برای هم ‌ گرفت همه مثل گرگان گرسنه که بر سر شکاری به جان هم می لبان بیشتر هجوم آوردند ‌ کشیدند و به این ترتیب سطل سوم را آوردند این دفعه تشنه ‌ و نشان می کشان را. ‌ ای که دسترسی به سطل نداشتند سر و کله و کمر سطل ‌ کشیدند و عده ‌ ای سطل را می ‌ عده های ما. آقای ‌ محشری برپا شده بود و این دفعه سطل چپ شد و آب آن ریخت به روی رختخواب نیرو که از تشنگی به جان آمده بود خود را روی رختخواب انداخت که آب آن را بمکد ولی لحاف ی سنگین وزن افتادند روی او که فریادش بلند شد ‌ قبل از او مکیده شده بود و سه نفر اشخاص تشنه اف ‌ شد تا این که جناب صلاح ‌ و ما کمک کرده نیرو را بلند کردیم. کار به جاهای باریک کشیده می بلند شده فرمودند «پسران من گوش دهید» لذا همه سا کت شدند ایشان فرمودند ا گر ده سطل دیگر هم آب بیاورند با این وضع هیچ کس آبی نخواهد نوشید و آب قطع خواهد شد پس همه در جاهای خودتان بنشینید سطل بعدی را که آوردند علی آقا سرپرست اطاق آب را به همه عادلانه به یک های بعدی هم همینطور. هر کس فکر کند که ‌ کند تا هر کس گلویش تر شود و سطل ‌ میزان تقسیم می حال رفیقش از او بدتر است. همه نشستند و علی آقا مثل سقای صحرای کربلا آب را بین زندانیان تقسیم کرد و همه از تدبیر آقا راضی بودند. ایشان به ما سفارش کردند که در خوردن آب امسا ک کنیم تا دچار اسهال نشویم زیرا هر قدر آب نوشیده شود باز تشنگی برطرف نخواهد شد. ما دستور ی ‌ اش مصرف شد و همان شب عده ‌ سطل آب آوردند و همه ۱۲ ایشان را مراعات کردیم. آن شب زیادی به اسهال شدید گرفتار شدند. از ایشان هشت نفر اسهال خونی داشتند که آنها را صبح به بیمارستان بردند و حتی وقتی جهت بیماران آمدند یک نفر از آنها مرده بود. از احبا آقا سید هایی بود که به بیمارستان برده شد پس از دو ‌ مند و چهارشانه بود جزو مریض ‌ الله که هیکل ‌ عنایت بردند او را در جلوی بیمارستان دیدم حالش را پرسیدم گفت بعد از ‌ سه هفته که ما را به حمام می ام و امیدی ندارم به زودی ... من دیگر حرف او را نشنیدم. بعد از ‌ اسهال یرغان شدیدی گرفته چندی شنیدم که روح پا کش به ملکوت ابهی صعود نموده و از این زندان پر رنج و محن و های ناروا خلاص شده است و از بقیه کسانی که در آن شب مریض شده و به بیمارستان رفتند ‌ شکنجه فرجام نامیدم. راستی هم که بدفرجام بود. ‌ نیز چند نفرشان مردند این بود که در اول آن را ناهار بد

Made with FlippingBook flipbook maker