سال‌های سکوت

75 لصفف مجلس را بنویسم گفتم بنویس او نوشت بعد به من داد و گفت بخوان ‌ فهمیدم. پرسید پس من صورت ها را طوری تنظیم ‌ مجلس را طوری نوشته بود و سؤال و جواب ‌ و من تمام آن را خواندم. او صورت شد. بعداً ایشان رو به بنده (اسدالله علیزاد) نمود و فرمود ‌ کرده بود که جرم و گناهی متوجه من نمی طور که به خودت گفته است به کس ‌ ی تو را هم همان ‌ ضمناً او به تو هم سلام رساند و گفت پرونده نامه جهت بنده و چند نفر ‌ دانم چون وقتی او آمد به زندان و پرسش ‌ دیگری رد کرده است. گفتم می دارم و الا به ‌ ات را من نگه می ‌ دهی که هرچه گفتم بنویسی پرونده ‌ کرد گفت ا گر قول می ‌ دیگر پر می دهم هرچه بپرسی به تو راستش را بگویم ‌ کسی دیگر رد خواهم کرد و بنده در جوابش گفتم قول می خواهم که آنچه من مایلم بگویی. ‌ خواهم من می ‌ باره شکی ندارم ولی من راستش را نمی ‌ گفت در این ی ‌ دانم که قبول نخواهی کرد پس بهتر است چون ما دوست هستیم پرونده ‌ بعد خودش اضافه کرد می اف توسط شا گردش و آن هم با ‌ ای که به جهت آقای صلاح ‌ تو را به کس دیگری رد کنم. با پرونده شود و آقا را با سلام و صلوات ‌ حسن نیّت تنظیم شده بود ما یقین داشتیم که چند روز دیگر در باز می کنند. قبل از این که به شرح حال ایشان ادامه دهیم بد نیست در حاشیه مطلبی را در اینجا ‌ آزاد می ای از ‌ ذ کر کنم. چند روزی بعد از این قضیه یعنی استنطاق آقا. در نیمه شبی مأمورین آمده و عده ها را بردند ‌ ای که در اطاق ما بودند گفتند که این ‌ شان بردند. زندانیان حرفه ‌ آهن را با اثاثیه ‌ کارگران راه اعدام کنند. سؤال کردیم به چه دلیل گفتند اولاً، در نیمه شب آمدند و آنها را با اثاثیه بردند ثانیاً، رئیس زندان خودش حضور داشت چون او باید شخصاً مطابق پرونده، آنها را تحویل بدهد و رسید شان را از دفتر خارج کند و ثالثاً معاون رئیس حضور داشت و او جلاد زندان است و ‌ بگیرد و اسم تیر خلاص را او باید بزند و گزارش قتل حتمی را بدهد. ما آن شب تا صبح نخوابیدیم و به دعا مشغول بودیم بعداً شنیدیم که واقعاً آن شب کارگران را اعدام نموده بودند. در حدود یک هفته بعد از این قضیه همان صحنه تکرار شد و همان مأمورین بعد از نیمه شب وارد ی وقار و ایمان با ‌ ا کبر را با همان تشریفات بردند و این مجسمه ‌ اطاق ما شدند و این بار آقامیرعلی برند با تبسمی شیرین و در نهایت رضا و ‌ گاه می ‌ دانست که او را به قتل ‌ وجود آن که به وضوح می الله فاتحی طاقت ‌ گاه رفت. وی قبل از حرکت با همه خداحافظی کرد و آقا فضل ‌ تسلیم به سوی قتل کردند خطاب به عموم فرمودند ‌ نیاورده و دوید ایشان را بوسید. ایشان در حالی که اطاق را ترک می ی ایشان در این ‌ «پسران من (منیم اوغول لاریم) با هم برادر باشید، گذشت داشته باشید» این جمله ای از مسلمین هم گریه کردند، ما یقین کردیم ‌ موقعیت به خصوص، به قدری مؤثر واقع شد که عده

Made with FlippingBook flipbook maker