Memoirs – Showra Makaremi

142

ها ‌ یادداشت

بیش ـترش ش ـده ب ـود. آخری ـن عکس ـی ک ـه موق ـع مرخصـی از زن ـدان دهـد کـه بسـیار ضعیـف بـوده و وزن بسـیاری کـم ‌ داریـم، نشـان می کـرده بـود. آن طـوری کـه بـا پـدرش مطـرح کـرده بـود، طـی یـک سـال و نیـم اسـارت در زنـدان اویـن شـکنجه را تحمـل کـرده بـود. فرزندانمــان ۱۳۶۵ بــه فرانســه آمــدم. در ســال ۱۳٦۲ مــن در ســال فاطمـه هـم ۱۳٦۷ نیـز بـه فرانسـه آمدنـد. مـا منتظـر بودیـم تـا نـوروز اش از بیمارسـتانی در فرانسـه وقـت ‌ بـه فرانسـه بیایـد. مـن بـرای معالجـه گرفتـه بـودم. ٦۷ وقایع مربوط به کشتار سال بــود کــه آخریــن ملقــات پیــش از ١٣٦٧ حــدود شــهریور مــاه دانسـتند کـه قـرار بـود ‌ اعدامـشصـورت گرفـت. پـدر و مـادرش نمی اع ـدام شـود. ای ـن ملق ـات در حضـور حاکـم شـرع انجـام شـد کـه امـری کامـا غیرعـادی بـود. بـه نقـل از مـادر فاطمـه، وی خوشـحال کـرده کـه آخریـن ملقاتـش بـوده ‌ نبـوده اسـت. احتمـالا احسـاس می ولـی بـه پـدر و مـادرش چیـزی نگفتـه بـود. هــا متوقــف شــده ‌ هــا تمامــی ملقات ‌ چهــار مــاه پیــش از اعدام بــود. پــدر و مــادرش چندیــن بــار بــه زنــدان رفتنــد و پــول و لبــاس ی ‌ هـا را گرفتـه امـا اجـازه ‌ برایـش بردنـد. مسـئولان زنـدان پـول و لباس گفتنــد کــه برونــد و در وقتــی ‌ دادنــد. بــه والدیــن می ‌ ملقــات نمی رفتنـد ‌ آبـاد شـیراز می ‌ هـا هـر هفتـه بـه زنـدان عادل ‌ دیگـر بازگردنـد. آن گش ـتند ب ـدون گرفت ـن خب ـری از زندانیش ـان. ت ـا ای ـن ک ـه ‌ و ب ـاز برمی دهنـد کـه بـرای ملقـات بیاییـد و خانـواده خوشـحال ‌ بالاخـره خبـر می هــا گفتــه بودنــد کــه مقــداری وســایل هــم ‌ شــوند. حتــی بــه آن ‌ می تواننــد ببرنــد. ‌ می کـردم. بـرای ایـن ‌ مـن تقریبـا روزی دو سـه بـار بـه شـیراز تلفـن می دادنــد. در ‌ هــا می ‌ هــا را بــه خانواده ‌ شــنیدم کــه خبــر اعدام ‌ کــه می

Made with FlippingBook HTML5