Memoirs – Showra Makaremi

66

ها ‌ یادداشت

خب ـری و س ـؤال ک ـرده بودن ـد ب ـا آنه ـا چ ـه آش ـنایی داری ـد ک ـه آنه ـا هـم جـا خـورده و دیگـر آمـد و رفـت نکردنـد. حتـی گنجشـکها هـم جـرأت پـرواز بـه خانـه مـا را نداشـتند. چـون پاسـداران در کمیـن آنهـا بودنـد. بـا ایـن کـه مدتـی از مـرگفاطمـه میگـذرد تلفـن منزل مـا هنوز ای هـم از دور و نزدیـک بـرای مـا ‌ تحـتکنتـرل اسـت. حتـی اگـر نامـه ارسـال شـود سـر از سـتاد خبـری در میـآورد. چـه بگویـم از ایـن درد و دلهـا زیـاد اسـت. چـه بهتـر اسـت برویـم سـراغ فاطمـه. فاطمـه بیگناه. ای کـه از سـر ‌ فاطمـه مظلـوم. فاطمـه شـجاع و همـه چیـز تمـام. فاطمـه هـر انگشـتش هنـری میباریـد و از هـر کلمـش دُرّی و از هـر قدمـش آسـایش و اطمینانـی. ای روانـت شـاد کـه دنیـا بـرای وجـود تـو تنـگ لیاقتـی خـود، ‌ زا کـه در اثـر بی ‌ بـود و ای لعنـت بـر ایـن حکومـت آفـت فرزنـدان لایـق ایـن مملکـت را زیـر خـاک کـرد. همانطـور کـه قبـاً هـم متذکـر شـدم مـن و مـادر فاطمـه هـر هفتـه یکـی دو مرتبـه مرتـب جلـوی زنـدان یـا دادگاه بـرای کسـب اطـاع از فاطمـه میرفتیـم. امـا نتیج ـه ب ـود و هیچی ـک از پرس ـنل حاضـر ‌ ه ـا بی ‌ هم ـه آن رف ـت و آمد نبودنـد واقعیـت را بـه مـا بگوینـد. لیکـن در حـدود مهرمـاه همان سـال یعنـی شـش مـاه بعـد از ناپدیـد بـودن فاطمـه، یـک روز بـه مـا گفتنـد انـد شـیراز امـا فعـاً ملقـات نـدارد. امـا پـول و میـوه و ‌ فاطمـه را آورده لبـاس بـرای او قبـول میکنیـم. خـوب آن موضـوع بـرای مـا خـود یـک خبـر بودیـم کـه ‌ نـوع امیـد محسـوب میشـد چـون مـا از کنـه قضیـه بی چـه میکننـد.

Made with FlippingBook HTML5