Memoirs – Showra Makaremi

73

اه‏تشا دای

کم ـک دیگـران آنهم ـه رأی آورده باشـی. بعضـی اوق ـات ه ـم ک ـه خ ـودم میرفت ـم پی ـش دادس ـتانی و حاک ـم شــرع جــواب میدادنــد، یعنــی شــما میگویــی دختــر شــما داخــل زیرزمیـن نشسـته و در را بـه روی خـود بسـته و مـردم از بیـرون بـه او رأی هـای شـما را قبـول کنیـم؟ ‌ انـد و آنوقـت هـم میخواهیـد کـه گفته ‌ داده الوصـف بعـد از هشـت مـاه تجدیـد محاکمـه و نوشـتن شـرح حـال ‌ مع بـود کـه دو ۶۴ خـود از اول بچگـی تـا روز بازداشـت، آخرهـای سـال آب ـاد فرس ـتاده ش ـد. ‌ مرتب ـه ب ـه عادل آبــاد هــم دیگــر روی ســابق را نداشــت زیــرا امیــدی بــه ‌ در عادل هـا هـم بوسـیله خانـواده پدرشـان رفتنـد ‌ حیـات خـودش نداشـت. بچه العضـو ‌ ب ـه فرانس ـه ن ـزد پدرش ـان. ول ـی خ ـود فاطم ـه ب ـه عل ـت ناقص بــودن چــه از ســتون فقــرات و چــه از ناحیــه گــوش و تقریبــاً فلــج بـودن پـا دیگـر خیلـی تحـت فشـار نبـود. مدتـی هـم بـه همیـن منـوال گذشــت. بود یـکروز رفتیم جلـوی دادگاه جویـای چگونگی ۶۵ تیرمـاه سـال وضعیتـش شـویم کـه معـاون دادسـتان گفـت، خوشـبختانه محاکمـه دخت ـر شـما تم ـام شـده و هف ـت سـال از ای ـن تاری ـخ برای ـش زندان ـی انـد. خیلـی خوشـحال شـدم. آنـاً پرسـیدم، آن مـدت پنـج سـال ‌ بریده کـه در زنـدان بـوده چطـور میشـود؟ جـواب داد، بـرو شـکر کـن کـه ایــم. ‌ اعدامــش نکرده مختومـه و پرونـده جدیـد ۶۳ تـا ۶۰ بنـا بـر آنچـه گذشـت پرونـده بــه بعــد بــه جریــان افتــاد. جریــان محاکمــات جدیــد را بــه ۶۴ از خـود فاطمـه گفتنـد و از او امضـا گرفتنـد. هفتـه بعـدی کـه رفتیـم بـه دیـدارش موضـوع را بـه مـا گفـت کـه البتـه مـا میدانسـتیم. و امـا بـا ی ـک تبسـم تل ـخ گف ـت، خیل ـی خوشـبین نباشـید. مـن جـواب دادم، پنـاه بـر خـدا. و دو هفتـه پـس از آن یـک دیـدار خصوصـی یـک سـاعته دادنـد. در آن روز فاطمـه خیلـی گرفتـه بـود.

Made with FlippingBook HTML5