Memoirs – Showra Makaremi

81

اه‏تشا دای

گفتم، همینطور است. ســپس فاطمــه بعــد از جزئــی احوالپرســی گفــت، بــرادران مأمــور انــد مــا دربــاره شــوهرت مفصــل تحقیــق ‌ اطلعــات بــه مــن گفته ای ‌ ایــم و بــرای مــا ثابــت شــده کــه او در هیــچ گــروه و دســته ‌ کرده نبــوده اســت و حــال هــم در فرانســه اســتاد دانشــگاه اســت و مبلــغ هایـش را میدهـد. در حـال حاضـر هـم ‌ زیـادی هـم حقـوق پرسـتار بچه احتیـاج بـه اشـخاص تحصیلکـرده دارد. بنابرایـن ‌ جمهـوری اسـامی قـرار شـده کـه مـن از شـما خواهـشکنـم که شـما جریـان را بـه اطلع بـالا بـه ‌ حسـن برسـانید و از هـر مقامـی کـه خواسـته باشـد از آقایـان رده او تضمیـن داده میشـود بـه مجـرد آنکـه وارد ایـران شـود هـر شـغلی کـه پیشـنهاد کنـد بـه او واگـذار میشـود و در ضمـن مـن هـم بعـد از مـدت تمـام شـدن محکومیتـم ممکـن اسـت هـم کارم را بـه مـن بدهنـد و هم ام. حـال هـر چه ‌ حقوقـم را و حقـوق تمـام مدتـی را کـه در زنـدان بـوده زودتـر جریـان را بـه اطـاع حسـن (کـه همـان شـوهر فاطمـه باشـد) برسـانید. اگـر ممکـن اسـت همیـن امـروز بـه او تلفـن کنیـد. ولـی مـن بـه فاطمـه گفتـم، بابـا اولاً حسـن بچـه نیسـت کـه احتیـاج بــه راهنمایــی داشــته باشــد. در ثانــی حســن بــه حــرف مــن نیســت ک ـه ب ـه او خـط بده ـم بگوی ـم چـه بکـن و چـه نکـن. حـال همی ـن انــد از طریــق مــن بــه اطــاع ‌ حرفهایــی را کــه آقایــان بــه تــو گفته شـوهرت خـودت برسـان چـون شـماره تلفـن شـوهرت را هـم تـو داری و هـم آقایـان. مخـارج تلفـن کردنشـان را هـم مـن قبـول دارم. بنابرایـن هـای آقایـان را برایـش ‌ هـر وقـت آقایـان اجـازه دادنـد تلفـن کـن و گفته توضیـح بـده کـه هـم خاطرجمـع باشـد چـه شـنیده و هـم تـو بدانـی الوصـف وقت ـی کـه رفت ـم من ـزل ی ـک نام ـه برای ـش ‌ ای. مع ‌ چـه گفت ـه ه ـای ش ـما را ه ـم در آن قی ـد میکن ـم. ‌ مینویس ـم و گفته بعــد از آن مقدمــه گفتگــو بــا فاطمــه خداحافظــی کــردم. افــکار ای اسـت و چـه آهنـگ ‌ نـو هجـوم آوردنـد کـه ایـن دیگـر چـه نقشـه

Made with FlippingBook HTML5