Memoirs – Showra Makaremi

۹ بـه بعـد جـوّ زنـدان بـرای زندانیهـا خیلـی تغییـر ۶۷ از اواسـط تیرمـاه کـرد. هـر هفتـه کـه میرفتیـم بـرای ملقاتـی سـختگیری بیشـتری اعمال میشـد. بطوریکـه از گوشـه و کنـار میشـنیدیم آن سـختگیریها در تمـام زندانهـای ایـران بـه یـک نسـبت بـه مجاهدیـن اعمـال میشـد. وضـع طـوری بـود کـه تمـام محبوسـین روحیـه خـود را باختـه بودنـد. تمـام والدیــن زندانیهــا ناخــودآ گاه در یــکحالــت خــوف و رجــا بســر میبردنـد. آن وضـع مرگبـار ادامـه داشـت تـا روز نهـم مـرداد همـان سـال .۶۷ آن روز درسـت سـر سـاعت دوازده مشـغول صـرف نهـار بودیـم کـه تلفـن لعنتـی زنـگ زد. بـاز هـم همـان صـدای کـذا کـه آهنـگ آژیـر مــرگ را مینــوازد. بعــد از پــرس و جــو کــردن مشــخصات گفــت، چـون خواهـر فاطمـه زارعـی قـرار اسـت بـرود یـک مسـافرت ممکـن اسـت مدتـی ایشـان را نبینیـد. بنابرایـن سـاعت چهـار بعدازظهـر بیاییـد یـک دیـدار حضـوری داشـته باشـید. البتـه مـا روز شـنبه هشـتم مـرداد ملقــات داشــتیم حــال روز یکشــنبه نهــم مــرداد دو مرتبــه میگوینــد بیاییـد. یعنـی بـاز چـه پیشـامدی رخ داده؟ از سـادگی خودمـان گفتـه آنهـا را قبـول کردیـم و طبـق معمـول مـادر و خواهـر بیچـاره شـروع کردنـد بـه سـر و صـورت خـود زدن. فعـاً مـا در ایـن شـهر شـیراز کـس دیگـری را هـم نداریـم. بـه فـرض محـال چنانچـه کـسدیگـری هـم باشـد جـرأت آن را کـه بـه منـزل مجاهدیـن

Made with FlippingBook HTML5