Hava

110 چنینگفت حوا... تبرئـه شـدند و آن زن بـه گنـاه بسـیار عظیمـی متهـم شـد، گناهـش ايـن بـود بـا کـرد و ِ اراده خـود از جهنـم بیـرون نیامـده بـود! سـئوا ل دکتـر آن زن را عاقـل بـهاو کمـک کـرد تـا از نفـس خـود و ديگـران بـا هـر مشـقتی کـه بـود رهايـی يابـد، و عـوض نالـه كـردن آب حیـات را طلـب كنـد تـا بـهاو برسـد! پـس گنـاه تنهـا ايـن نیسـت کـه بـه ديگـران جفـا کنـی، گنـاه ايـن اسـت کـه بـه نفـس خـود هـم جفـا کنـی، و حقـی را كـه بهتـو داده شـده را زيـر پـا بگـذاری! بهقولی «از شکر شکرستان آيد پديد»!* ــکری مــا بینیــاز اســت، پــس چگونــه ُ ــکر و ناش ُ - خــدا از ش میشــود از شــكر شكرســتان پديــد آيــد؟ هـر عمـل و ذكـری در ايـن عالـم درهـای فضـل الهـی را بـروی مـا بـاز و ي ـا بسـته میكن ـد، ول ـی و از شـكر و شـكرگذاری دره ـای آسـمان و بهشـت ب ـروی م ـا ب ـاز میشـوند. - چرا؟ چ ـون ذك ـری والات ـر، نف ـوذ كنندهت ـر و ش ـیرينتر از ش ـكر نیس ـت. از ش ـكر اول از همـه آب دهـان شـكر كننـده، کـه همـان آب خـوش بـدن اسـت، مثـل ش ـربت ش ـیرين میش ـود و آب ده ـان ش ـیرين او س ـخن وي ـا کام ـش را از سـطح اول بـه سـطح چهـارم و نـوک زبـان او بـالا كشـیده و شـیرين میکنـد، و كام شــیرين و خــوش گوينــده، قلــب شــنونده را شــیرين ماننــد عســل میكن ـد، و از ي ـك ‹ش ـكر و ي ـا ي ـك دان ـه ش ـكر شكرس ـتان پدي ـد میآي ـد! *** علت طلب! از علت طلب برايم بگو! - هنگام ـی ك ـه نی ـاز بهاع ـا درج ـه خ ـود رس ـد طل ـب میش ـود، طل ـب همــان عطــش رســیدن اســت، عطشــی اســت كــه اجســام، كــرات و موجــودات زنــده را بهحركــت در مــیآورد تــا آنهــا دور نقطــه نــور طـواف كـرده و از تمـام جهـات نـور گرفتـه و زندگـی يابنـد! طلـب و

Made with