Hava

126 چنینگفت حوا...

بعد چه می شود؟ - بـا پـر اولیـا پـرواز خواهـی كـرد تـا زمانی كـه خـود پـرواز را بیامـوزی... بـا پـر اولیـا پـرواز خواهـی كـرد تا خود رسـم عشـق بـازی را بیامـوزی... بـا پـر اولیـا پـرواز خواهـی كـرد تـا خـود جوهـر عشـق شـوی و عطـر پیراهـن يوسـفی را بگیـری... بـا پـر اولیـا پـرواز خواهـی كـرد تـا خـود يـك چهـره و يـك دسـت شـوی... بـا پـر اولیـا پـرواز خواهـی كـرد تـا آيـات الهـی را بـر گلبـرگ قلبـت بنويسـندو تـو آنهـا را در جويبارهـای آب حی ـات بیان ـدازی و آنه ـا را عطرآگی ـن كن ـی... ب ـا پ ـر اولی ـا پ ـرواز خواهـی كـرد تـا خـود شـاهین شـوی، و گاه بـگاه بـر دسـت پـروردگار بنشـینی، و انسـانها را پـرواز بیامـوزی! *** مید وصال! ا از آرزوهايت برايم بگو! - آرزو داشـتم ک ـه مث ـل آب جـاری شـوم وي ـا مث ـل خورشـید بدرخشـم و ي ـا مانن ـد گی ـاه بروي ـم و ي ـا حی ـوان ش ـوم ت ـا غ ـذاب وج ـدان آزارم ندهــد، بههرکــدام کــه رســیدم هجــران را تجربــه کــردم...”آب” شــدم می ـل ب ـه نوشـیده شـدن در م ـن بهوجـود آم ـد و بهدنب ـال تشـنه گشـتم تـا نوشـیده شـوم، و “تشـنه” مثـل اکسـیر نايـاب بـود... “خورشـید” شـدم و میـل بـه تابیـدن در مـن شـدت گرفـت ولـی بـه کجـا؟ کارم شـد کـه دائـم بهدنبـال “مـکان” بگـردم تـا بـر آن بتابـم تـا از آتـش دورنـم هـم بكاه ـم و ه ـم عال ـم را زن ـده کن ـم، ول ـی تشـنهتر شـدم، تشـنه محب ـت زمیـن شـدم، تشـنه نـگاه محتـاج مـاه و سـتارگان آسـمان شـدم کـه مـرا ره ـا نکنن ـد و دورم ط ـواف کنن ـد... اگ ـر م ـرا ره ـا میکردن ـد ب ـا آت ـش دورنـم چـه میكـردم ؟ از شـدت تشـنگی “گیـاه” شـدم تـا آب را از زيـر زمیـن بـهدورن خـود مكیـده و رفـع تشـنگی كنـم، و لـی میـل بهرويیـدن در مـن قـوت گرفـت و بـه هـر طـرف ريشـه و بـرگ دوانـدم تـا آخـر

Made with