Hava

14 چنینگفت حوا... محرومنــد روان دارنــد. روان آنهــا همــان انــرژی عظیمیســت كــه در مركــز آن دور میزنــد. روان حیوانـات و اشـیا و گیاهـان بـا روان مـا متفـاوت اسـت. بشـر هـر چن ـد مانن ـد حی ـوان از غراي ـزی برخـوردار شـده، ام ـا روان ـش نتیجـهی تاب ـش اش ـعه روح ب ـر جس ـم اس ـت، ول ـی «روان» در حی ـوان و گی ـاه و در اشـیا نتیجـهی همـان انرژیسـت كـه در هسـتهی وجـودی آنهـا دور زده، جـذب تركی ـب عناصـر مختل ـف ب ـا يكديگـر میشـود. در سـنگ و چـوب، ايـن انـرژی در هسـتهی آنهـا و اجزايشـان محبـوس اسـت، در گی ـاه ق ـوه نامی ـه و در حی ـوان غري ـزه میشـود. تكلیف فردی كه با غرايزش زندگی میكند چیست ؟ - انسان نشايد نامیدش! - حیوان است؟ فـردی کـه غرايـزش بجـای روح کنتـرل او را بهعهـده دارنـد درجـهاش در دايـرهی خلقـت از حیـوان پسـتتر اسـت! - چرا؟ از انسـان ب ـه خ ـدا نزديكت ـر و از خ ـدا دورت ـر نیسـت... انسـان اگ ـر از خـدا دور شـود در دايـره خلقـت از حیـوان پايینتـر اسـت! زمانـی کـه انسـان بحـد كمـال خـود رسـید وارد بهشـت خـود کـه قلـب خداونـد اســت میشــود. قلــب انســان و اشــرف مخلوقــات بهشــت حیــوان و گیـاه و اشـیا اسـت، بـرای همیـن اسـت كـه خداونـد بـهاو روح بخشـید ت ـا بهوضـع خـود و عال ـم آگاه و بهشـت عوال ـم مادون ـش ش ـود، ول ـی انسـانی كـه بهوضـع خـود آگاه نیسـت نـه تنهـا خـود را از بهشـت خـود محـروم میكنـد و وارد قلـب خداونـد نمیشـود ديگرموجـودات را هـم از بهش ـت خودش ـان مح ـروم میكن ـد! ولی بهحیوان که روح ندارد ايرادی هم نیست! - ن ـا آگاه ـی انس ـان از مقام ـش او را از خ ـدا دور میكن ـد، و مقام ـش در دايــره خلقــت از حیــوان پســتتر میشــود! از بشر نومیدم... از بهشت سنگ سخن بگو -

Made with