Next Page  78 / 160 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 78 / 160 Previous Page
Page Background

ها

یادداشت

72

ایـد. ولـی زن بیچـاره از موضـوع گفتارهـا هیـچ

اعلمیـه پخـش میکرده

سـر در نمیـآورد. مـن دخالـت کـردم و گفتـم، ایـن مطلـب را از روی

واقعیـت بیـان میکنیـد یـا خـدای نکـرده مسـخره میکنیـد؟ جـواب داد،

مگـر م ـا ب ـا کسـی ه ـم شـوخی داری ـم؟ گفت ـم، اگـر همـه اتهام ـات

ش ـما از ن ـوع همی ـن قم ـاش باش ـد ن ـه ب ـر م ـرده بلک ـه ب ـر زن ـده بای ـد

گریسـت.

ولـی آنچـه کـه بـرای مـا دردآور بـود مشـاهده فاطمـه بـود کـه بیچاره

ای کـز کـرده بـود بـا یـک برگـه کاغـذ و خـودکار

محـزون در گوشـه

در دسـت، و نمیدانسـتچـه بنویسـد. چنـد تایـی هـم از دختـران توّاب

اش کـرده بودنـد. یکـی میگفـت،

کـه سـابقاً شـاگردش بودنـد احاطـه

ای. جـواب میـداد،

در فـان دبیرسـتان سـخنرانی کـرده

۵۸

تـو در سـال

در آن موقـع کـه مـن سـخنرانی کـردم، البتـه محدودیتـی در کارم نبود و

دومـاً مـن بـر علیـه رژیـم گذشـته سـخنرانی میکـردم نـه بـر علیـه رژیـم

جمهوری اســامی.

خلصـه از آن صحبتهـای دلخـراش و نابرابـر خیلـی زیـاد بـود کـه

نـه قـدرت یـادآوری آنهـا را دارم و نـه سـواد نوشتنشـان را. البتـه تمـام

ها بـر آن پایـه دور

و روحـی و تمـام شـکنجه

های جسـمی

آن شـکنجه

میـزد کـه شـما بـرای کاندیـدای نمایندگـی مجلـس از طـرف مجاهدین

آنهمـه آراء را از چـه کان ـال و ب ـه چـه طریق ـی کسـب کردی ـد. و ه ـر

چنــد آن زن بیچــاره هــم دلیــل میــآورد کــه بابــا دبیــر فیزیــکچنــد

ام، وانگهــی غمخــوار و دلســوز

دبیرســتان بــزرگ در شــیراز بــوده

ام

هـای خـودم بحسـاب میـآورده

ام. آنهـا را ماننـد بچه

شـاگردانم بـوده

ای کـه بـه مـن داشـتند بـه مـن رأی دادنـد

و آنهـا هـم نسـبت بـه علقـه

و حـال آنکـه خـودم حاضـر بـه کاندیـدا شـدن نبـودم و میگفـت، مـن

چندیـن مرتبـه پیشـنهاد کاندیـدا شـدن از طـرف مجاهدیـن را رد کـردم.

هــای او را

معهــذا مجبــورم کردنــد کــه قبــول کنــم. امــا رژیــم گفته

قب ـول نداش ـت و میگف ـت، م ـا نمیتوانی ـم قب ـول کنی ـم ک ـه ت ـو ب ـدون