Table of Contents Table of Contents
Next Page  104 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 104 / 227 Previous Page
Page Background

99 ...

چنینگفت حوا

بـا آن موجـود عزيـز در شـکم مـادر ارتبـاط روحانـی نزديـک بـر قـرار

کنـم. میدانسـتم كـه تمـام خطـوط ارتباطـی قطـع اسـت جـز يـک خـط

و آنهـم خـط ارتباطـی روح بـا روح! جنیـن از مـاده و روح اسـت و مـن

دس ـتم از م ـاده كوت ـاه ب ـود ول ـی ب ـا دع ـا و مناج ـات میخواس ـتم ك ـه

بـا روح او ارتبـاط بـر قـرار كنـم. و بـرای آنکـه انـوار و حـرارت دعـا

بـه بـذری كـه تـازه كاشـته شـده بـود برسـد، و او هـم مـرا بیحجـاب

ببینـد بايـد در ايـن سـفر روحانـی حجابهـای تـن و دل را تـك تـك

از خ ـود ج ـدا میك ـردم!

در شـروع سـفر چشـمها را بسـتم تـا در ظاهـر ظاهـر هـم هیـچ نبینـم

تـا ديـده دل زودتـر بـاز و بینـا شـود، و بعـد شـروع بـه دعـا خوانـدن

کـردم، بهمحـض آنکـه شـروع بـه دعـا خوانـدن كـردم تمـام عالـم افـکار

شـدند و سـر راهـم سـبز شـده و سـد راهـم گشـتند، تـا جلـوی راهـم را

بگیرنـد، حـال هـر رشـته مويـم را يـک فكـر گرفتـه بـا خـود میکشـاند!

ولـی بـا ذكـر اسـم خـدا خـود را رهـا كـردم و بهراهـم ادامـه دادم، ذكـر

خـدا موانـع را از سـر راهـم بـر داشـت، ولـی هنـوز جهـت حرکـت روح

خــود را نمیدانســتم، منتظــر شــدم تــا جهــت خــود را بهمــن نشــان

ده ـد. چ ـون از قل ـب راه ـی نزديکت ـر ب ـه عال ـم پنه ـان س ـراغ نداش ـتم

قلـب را هـم بـا ذکـر حـق از هـر احساسـی فـارغ کـردم تـا شـايد جهـت

حرکــت را ببینــد و بشناســد، قطبنمــا شــود و راه را بهطــرف عالــم

ناشــناخته نشــانم دهــد... در يــک آن بــا تمــام وجــود بهطــرف قلــب

متوجـه شـدم، و قلـب را بهسـويی متوجـه ديـدم، از توجـه شـديد قلـب

بـهآن جهـت بـود کـه بـدن هـم در ظاهـر ظاهـر و بـدون اراده مـن بـه آن

طـرف چرخیـد، اه از نهـادم بـر آمـد چـون آگاه شـدم كـه قلـب بهطـرف

جنی ـن در ش ـکم م ـادر چرخی ـده ب ـود، م ـادری ك ـه در كش ـوری ديگ ـر

زندگ ـی میك ـرد! ای خـدای م ـن... قلب ـم ب ـه قل ـب ن ـوه عزي ـزم وصـل

شـده بـود! مـدت زمـان کوتاهـی نگذشـته بـود کـه احسـاس کـردم کـه

حتـی قلـب هـم حجـاب بیـن مـن و نـوه عزيـزم اسـت... بـه درجـهای

از عشـق رسـیده بـودم کـه حتـی قلـب و عشـق هـم در آن مقـام حجـاب