نقره داغ
مهرویه مغزی
88
را در ذهن خود كشيد؛ اين تصوير تصوير
"
پسر
"
همانطور كه گفتم خدا تصوير انسان كامل
کاملى از نور و زيبایى خود خدا بود. خدا مخزن اسرارش را در قلب آن تصوير به وديعه
گذاشت و او را سِرالله ناميد. از آنجا كه خدا مى خواست به هر طرف كه نگاه مى كند تصوير
خود و يا سرالله را ببيند، از نور خود آدم را و از زيبائى اش حوا را آفريد تا آدم و حوا براى
تصويرِ انسان كامل و يا سرالله آئينه بسازنند.
آدم و حوا كه با اراده الهى در بهشت متولد شده بودند مقدس بودند، و در بهشت منتظر
شدند تا جهان ماده آماده پذيرائى از آنها شود، از بهشت خارج شوند، و در خارج از بهشت
براى سرالله هم آئینه شوند و هم آئینه بسازند، تا خدا بهر طرف كه نگاه مى كند تصوير
خود، يعنى سرالله و پسر را ببيند.
در حقيقت علت خلق اين جهان و انسان اين بود، كه همه و همه براى جهان بالا و آنچه
در ذهن و فكر خدا بود آیینه شوند. جهان ماده از جنس شيشه بود و نور در آن و از آن
منعكس نمى شد. انسان، كه اشرف مخلوقات بود، مامور شد كه پشت شيشه جهان ماده
جيوه كشيده و آنرا براى جهان ملكوت آئینه كند، و اجازه هم ندهد كه نفس( آب) آئینه
را زنگ زده و خراب كند.
(قصه گو مرتبا حرف خود را تکرار می کرد. یک مطلب را چندین بار به فرم های مختلف
تکرار می کرد تا شّک به قلب خود او و شنونده داستانش رخنه نکند.)
قصه گو بعد از چند لحظه به حرفش ادامه داد و گفت: قبل از هر چيز بايد يك نكته را براى
تو روشن كنم. آن نكته اين است كه آنچه در بهشت اتفاق افتاد به اراده الهى بود. در بهشت
آدم و حوا از خود اراده نداشتند، اراده خارج از بهشت به نسل آدم و حوا داده شد تا آنها اراده
كرده و تقدس اجدادشان را در خارج از بهشت حفظ كنند. بهمين خاطر تقدس آدم و حواى
بهشتى هرگز به خاطر اعمال نسل هاى آنان در خارج از بهشت خدشه دار نشده و نخواهد شد.
قصه گو ساكت شد و بعد ازسكوت كوتاهى به داستانش ادامه داد، و گفت: خدا نقشه و اراده
الهى را در سيب و يا ميوه درخت بهشت به وديعه گذاشته بود، و در روز موعود اراده كرد
كه حوا نقشه الهى را در سيب ببيند، سيب را خورده و از آدم هم بخواهد كه او هم از ميوه