Memoirs – Showra Makaremi

11

اه‏تشا دای

فرهنـگ. افـرادی کـه مجاهدیـن بـرای ‌ دیـن و بی ‌ خدانشـناس، افـراد بی نجـات آنهـا خـود را بـه آب و آتـش افکنـده بودنـد. بـرای نجـات آنهـا از مذلـت و خـواری کـه از رژیـم گذشـته بـه ارث بـرده بودنـد، چـه زن و چـه مـرد و چـه پسـر و چـه دختـر. الل ـه در تم ـام شـهرها ‎ رژی ـم از ای ـن طبق ـه ب ـه ن ـام چماق ـداران حزب و شهرسـتانها ب ـرای سـرکوب کـردن مجاهدی ـن اسـتفاده کـرد و تمـام امکانــات مالــی و قضایــی را هــم در اختیارشــان گذاشــت. بــه آنهــا حکـم تـام داده شـده بـود کـه بزنیـد و بکشـید، اموالشـان را مصـادره کنیــد. هیــچ ســد و مانعــی در کار نبــود. همچــون جغــدان، دشــمن اللــه در هــر ‌ ای چماقــدار بــه نــام حزب ‌ بــازان شــدند. در ابتــدا عــده ای در ایــران همزمــان بــا هــم بــه دفاتــر و مرکزیــت مجاهدیــن ‌ نقطــه شــدند، بــا کارد و چمــاق و چاقــو بــه جــان مجاهدیــن ‌ ور می ‌ حملــه افتادنــد. آنهــا را مضــروب میکردنــد و درب و پنجــره را خــرد ‌ می میکردنـد. دفاتـر را میسـوزاندند و بعـد هـم هـر چـه باقـی مانـده بـود مصـادره میکردنـد. ایـن جنـگو کشمکشـها ادامـه داشـت تا برچسـب منافـق بـودن بـه آنهـا زده شـد. واقعـاً آیـا مـا آدمهـا از حیوانـات درنـده شــرم نمیکنیــم کــه اینطــور همدیگــر را تکــه پــاره می‏کنیــم و خــود را افضـل مخلوق ـات خطـاب میکنی ـم؟ خدای ـا پن ـاه میب ـرم ب ـه ت ـو کـه گانــی. ‌ کننده ‌ بالاتریــن حکم پــس از الحــاق برچســب منافــق بــودن، جــان و مــال و شــرف آن جوانــان پاکباختــه مبــاح شــد. بلــی، همانهایــی کــه بــا دادن صدهــا کشـته انقـاب را بـه ثمـر رسـاندند و بـرای آمـدن امـام گاو و گوسـفند قربانــی کردنــد دســت آخــر هــم در آتــش خشــم امــام ســوختند و الل ـه ک ـه گاه ـی ه ـم ‌ خاکس ـتر ش ـدند. در ابت ـدا هم ـان اف ـراد و حزب ملبـس بـه لبـاس پاسـداری بودنـد شـروع کردنـد بـه قلـع و قمـع کـردن آنهـا. آنهـم نـه ماننـد یـک فـرد مجـرم یـا خطـاکار بلکـه ماننـد یـک نقـدر آن ‌ بـره کـه چندیـن گـرگ گرسـنه بهـش حملـه کـرده باشـند. آ

Made with FlippingBook HTML5