Memoirs – Showra Makaremi

48

ها ‌ یادداشت

روی هــم رفتــه یــک نــور امیــد ضعیفــی در دل سوســو میــزد. مــا هـم بمراتـب خوشـحالتر از او بودیـم بـا وجـود آنکـه از گوشـه و کنـار هــا ســخت ‌ میشــنیدیم در اثــر نبــودن جــا در زنــدان خیلــی بــه بچه میگــذرد و بطوریکــه یــک فــرد آ گاه تعریــف میکــرد، بیــش از ده دوازده برابـر ظرفیـت زنـدان، زندانـی داشـتند. مخصوصـاً در بنـد زندان ه ـا مجب ـور بودن ـد ب ـه حال ـت چمباتم ـه اسـتراحت کنن ـد و ‌ زن ـان، بچه بیشـتر اوقـات سـرپا بایسـتند. از همـه بدتـر نبـودن هـوا و بـوی تعفـن و مشـمئزکننده بندهـا بـود ولـی چـون کوچکتریـن اعتراضـی مجـازات مـرگدر پـی داشـت، هیچکـس یـارای دم زدن نداشـت. ولی متأسـفانه مسـئله مسـئله زنـده مانـدن بـود. آبـاد معمـول بـود یکـی تعزیـرات ‌ عوامـل دیگـری کـه در زنـدان عادل یومی ـه کـه یکـی از واجب ـات زن ـدان محسـوب میشـد آنه ـم ب ـا کاب ـل منته ـا تع ـدادش بس ـتگی ب ـه طاق ـت و ت ـوان زندان ـی داش ـت. اج ـرای حکـم تعزیـرات هـم بایسـتی بدسـت توّابیـن انجام میشـد. البته شـایعات چـه راسـت و چـه دروغ، دربـاره بدرفتـاری نسـبت بـه زندانیـان زیـاد بـود. مـن خـودم بـاور داشـتم آنچـه دربـاره بدرفتـاری بـه محبوسـین گفتـه میشـود صددرصـد واقعیـت دارد، زیـرا وقتـی کـه میآمدنـد پشـت تلفـن بـا خانـواده خـود صحبـتکننـد یـکحالـت غیرعـادی داشـتند. هــا همــه پریــده، لبهــا داغبســته، گــردش چشــمها غیرعــادی و ‌ رنگ همیشـه وحشـتزده بودنـد. مثـل اینکـه حالـت گریـز از خـود داشـتند. هـر دو نفـر زندانـی هـم یـک نفـر مأمـور اجـرای نظـم مراقـب داشـت کـه در آن سـه دقیقـه صحبـت مواظـب طرفیـن باشـند. آبــاد دارای پنجــاه و چهــار شــماره ‌ ســالن محــل ملقــات در عادل تلفـن بـود کـه پنجـاه و چهـار نفـر زندانـی میتوانسـتند از آن طـرف بـا بسـتگان خـود صحبـت کننـد. حایـل بیـن طرفیـن هـم شیشـه بـود کـه میشـد همدیگـر را دیـد. مـا همـه یـواش یـواش بوظیفـه خـود آشـنا شـده بودی ـم کـه روزهـای شـنبه بروی ـم دی ـدن فاطمـه و روزهـای یکشـنبه و

Made with FlippingBook HTML5