Memoirs – Showra Makaremi

3

راتفگشیپ

بنـدی و سـرخط. ‌ پدربزرگـم شـتابزده اسـت، بـدون عنـوان، بـدون فصل اند. ‌ هــا بــرای کمــک بــه خوانایــی بیشــتر اضافــه شــده ‌ ایــن علمت گــذاری و گاه دســتخط تصحیــح شــده اســت. جــز ‌ همچنیــن نقطه ی پدربزرگ ـم عین ـاً حف ـظ ش ـده اس ـت. پدربزرگ ـم ‌ ه ـا، دستنوش ـته ‌ این هیـچ نـوع خواسـتی در مـورد دفتـرش باقـی نگذاشـته اسـت. قصـد و تـوان دریافـت. ‌ خواسـت او را از ایـن شـهادت، تنهـا از خـود متـن می یافتـم ده سـال ‌ ی کمـدی بـه ایـن دفتـر دسـت ‌ زمانـی کـه در گوشـه ای بــه متــن ‌ شــد کــه دیگــر پدربزرگــم در میــان مــا نبــود. نوشــته ‌ می ام کـه راه رسـیدن بـه ایـن شـهادتنامه را تعریـف ‌ دفتـر او اضافـه کـرده ای از پ ـدرم ب ـه ای ـن مجموع ـه اضاف ـه ‌ کن ـد. در عی ـن ح ـال نوش ـته ‌ می شـده اسـت. پژواکـی از صداه ـای مختل ـف کـه در خل ـوت واقعی ـت ها، رخـدادی ‌ رسـد. در عمـق ایـن شـهادتنامه ‌ تاریـخ بـه گـوش مـا می اسـت. اینکـه چگونـه هـزاران زن و مـرد ‌ ناتمـام و بـدون کیفـر مانـده زندانـی سیاسـی اعـدام شـدند؟ چـه بـر سرشـان آمـد؟ تـا ایـن واقعـه بـه قـول پدربزرگـم ناگفتـه نمانـد. شورا مکارمی

Made with FlippingBook HTML5