نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

صورت انسانها و بى نظير بودن تك تك آنها در اين عالم است. در حقيقت همه انسانها يكى هستند، ولى هر يك در رنگ و نوع خود بى نظيرند. قصه گو ساكت شد تا به شنونده داستانش زمان دهد تا دربهشت اشارات گردشى كند. شنونده داستان هم خود را در بهشت اشارات ديد، و عطر گلها به مشامش خورد و سئوال كرد: عطر گلها اشاره به چيست ؟ قصه گو در جواب گفت: روح تك تك انسانها عطر مخصوص خود را دارد. عطر روح انسان، همانا جوهر اعمال و نيتهاى پاك اوست كه مشامها را معطر مى كند. هوا و آتمسفر بهشت اشارات، آغشته به عطر دل پاكان است، همان عطرى كه ما را از خود بيخود كرد. پرسيد: چرا اين عطر را در عالم خاك استشمام نمى كنيم؟ در جواب گفت: همه ما عطر ارواح را در اين عالم استشمام مى كنيم، ولى تا زمانى كه حواس روح ما دراين عالم فعال نشده است، عطر ارواح را شناسائى نمى كنيم. پرسيد: مثالى زن تا روشن شوم . در جواب گفت: هوا، عطر گُل را از گُل مى دزدد، معُطر مى شود، اشرف مخلوقات ، انسان، عطر گل را با هوا آگاهانه وبا نفس هاى عميق به درون ريه ها فرستاده و لذت می برد. عطر ارواح هم مانند عطر گلها در هوا پخش است، و بمشام ما خورده و نفسمان را تازه مى كند. ولی از آنجا از عطر ارواح بوی آشنائی بمشام ما نمى رسد، آنرا تشخیص نمی دهیم . پرسید: بوی آشنائی چیست؟ در جواب گفت: بوی آشنائی، عطرى است که بمشام و احساس انسان آشنا باشد. بهمین خاطرتا زمانی که حواس روح در انسان فعال نشده است، انسان قادر نیست عطرارواح را از بقيه عطرها ى پخش شده در هوا تشخیص دهد.

111

Made with