نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

درست كند، و خونش را هم با آتش عشق محبوب مى جوشاند تا خاكسترش را با اشك مخلوط کرده و جوهر كند. او را دیدم که از پوسته هاى خشك زخم های دلش كاغذ مى سازد، و زمانى كه همه چيز آماده شد شروع به نوشتن كتاب كرد؛ كتابى از علم و حكمت نوشت تا نسل آدم آنرا بخوانند و دست از سر حوا بر دارند واو را بيش از اين نيازارند. من كه در همه احوالحوا را تماشا مى كردم، او را مثل يك تكه نور مى ديدم، تكه نورى كه در يك پارچه سياه پيچيده شده بود. روزى از او سئوال كردم كه اين تاريكى از چيست، و او در جواب گفت بيشتر اوقات لباس سياه مى پوشد. سئوال كردم چرا؟ در جواب گفت رنگ سياه او را به ياد رنگِ مخالف سياه مى اندازد، رنگ سياه او را به ياد رنگِ سفيد و رنگى مى اندازد، وبه اواميد مى دهد. ‌ بى اوایل حوا را مى ديدم كه زخم هايش را با خون دل مى شست، ولى بعدها او را ديدم كه زخم هايش را با آب حيات مى شويد، اوایل سايه هایى كه از تاريكى برخاسته بودند او را محاصره كرده بودند، ولى بعدها جايشان را به سايه های نور دادند، اوایل حوا پا، جای پای خلق خدا مى گذاشت تا به محبوبش رسد، ولى حال او را عاشقى مى بينم كه همه جا، حتى در تاريكى، به دنبال نور محبوب مى گردد. قلب حوا شكست و خداوند او را از نوخلق کرد، ولى حال قلب حزينش را مى بينم كه هنوز شفا نيافته است واز شفا هم گريزان است و دست خدا را براى شفا رد مى كند. ولى اطمینان دارم روزى شفا پيدا خواهد كرد. آدم هم از آنچه بر حوا روا داشته است بسيار پشيمان است، و مى داند به خاطر ظلمى كه بر حوا روا داشته، نور و زيبایى از قلب و خانه اش هردورخت بر بسته اند. خدا هم به آدم، كه نگران حال حواست قول داده است، که قلب حوا را شفا " خواهد داد. فرشته ساكت شد. قلب كائنات هم از نويد خوش فرشته آرامش یافت. با شهادت فرشته معلوم شد كه او نفس امّاره را به شكل سايه هاى تاريك و يا ماران مشاهده كرده بود، سايه هایى كه از نور نبودند ولی نور را تعقيب مى كردند تا آنرا خاموش کنند، در حالى كه حوا سايه ها و ماران را به شكل آدميان مى ديد.

160

Made with