نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

روى كره خاك شدند. كائنات از عشق بى هوش شدند ولى با صداىِ خدا، كه از طريق قلبِ وجود (قلب سرالله) به قلوب مى رسيد، همه بهوش آمدند، و صداى خدا را شنيدند كه مى گفت: من ازآنچه خلق كرده بودم بسيارراضى و خوشنود بودم، چون حورىِ بهشتى نه تنها بهشت و آسمانهايم را روشن و زيبا مى كرد ساقى هم شده بود وجام شراب الهى را دور مى گرداند، پرىِ دريایى نه تنها از شدت امواج مى كاست؛ صلح و آرامش را هم در دريا و بين موجودات زير دريائى بر قرار مى كرد، و مادر هم نه تنها مادرِ فرزندان من شده بود، براى من هم مادرى مى كرد! نفس خدا از عشقى، كه براى حورىِ بهشتى ، پرىِ دريایى و مادر در قلبش موج می زد، گرفت و كائنات بی هوش شدند. خدا نَفسِ عميقى از جّوِ و هواى پاك و مقدس خود كشيد، و نفس رادر آنچه درآسمان و زمين بود دميد، آنها را به هوش آورد تا مقام زن را براى تمام كائنات افشا كند و گفت: " زن، حورىِ بهشتى، پرىِ دريائى و مادر من شد! تمام كائنات، به جز نفسِ امّاره، به احترام مقامى كه خدا به زن داده بود سر تعظيم فرود آوردند. آنها درمقابل تخت روان زن و حوا تعظيم نكردند، آنها در مقابل مقام حوا سر تعظيم فرود آوردند. بعبارت ديگر در مقابل مقامى سر تعظيم فرود آوردند كه خدا نزد حوا به امانت گذاشته بود، تا اگرحوا لايق باشد آن مقام عظيم و يا گنج را به او ببخشد، در غير اين صورت از او پس گيرد. اين بار خدا حوا را، كه بدون شرم و حيا در مقابلش ايستاده بود، خطاب كرد و گفت: تو گُل سرِ سبد من بودى. بهمين خاطر عطر و شبنم عشق من از عباىِ من جدا شد و بر تو چكيد، عطر تو به خورشيد رسيد خورشيد را از خواب خوش بيدار كرد و از مشرق حامله بیرون کشید، تا طلوع كند و طورى بتابد كه ماه و زمين را هم به طوافش بكشاند، و خورشيد

182

Made with