نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

نَفسِ كائنات ازاعتراف خدا به حضورش در هياكل مقدسه بند آمد. باور آنها همیشه بر آن بود که خدا ازعالم بالا ناظر و شاهد اعمال بندگانش در روی این کره خاکی است وازعالم بالا مجازات و مكافات مى دهد. آنها نمى دانستند كه خدا با هر پیامبرى كه شهید می شود، شهید می شود. با هر پیامبری که كشد. ‌ از دست خلقِ خدا درد مى كشد، درد می آنها نمى دانستند كه خدا هم با حضرت مسیح به صلیب کشیده شده بود و زنجيرى، كه بر گردنِ نور خدا انداخته بودند تا نور را به سياهچال ببرند، به گردن خدا هم انداخته شده بود. خدا افكاركائنات را در آن واحد خواند و گفت: اراده كردم در ميان خلقم قدم بزنم، با آنها گفتگو كنم، با آنها بنوشم، در چشمانشان نگاه كنم پيامبر پنهان كردم به اميد آنكه ٢٤٠٠٠ و در آغوششان بگيرم. پس خود را درپشتِ نقاب خلق من نور مرا در چهره پيامبرانم ديده و شناسایى كنند. ولى آنها پيامبرانم را به اسمِ من در آتش سوزاندند، زهر دادند، به چاه انداختند، از پشت به نمايندگانشان در مساجد خنجرزدند، در صحراىِ كربلا تشنه شهيدشان كردند و همه اين جنايات رابه اسمِ من كه خالق آسمان و " زمين هستم انجام دادند. خدا ساكت شد، نفس عميقى كشيد و همه با او نفس عميقى كشيدند و اين بار رازديگرى را براى حوا فاش كرد و گفت: حال اى حواى نا فرمان! مى دانی هر بارنفس مؤمنى در آتش نفرت غير مؤمن مى سوزد من هم با او مى سوزم؟ آیا مى دانستى هر قلبى مى شكند، قلب من هم مى شكند؟ آیا مى دانستى یک بار آبِ جوش را به اسم من در دهان بچه شیرخواره اى ریختند، بخیال آنکه دشمن مرا از بين مى برند، غافل از آنكه آب جوش را در دهان من مى ريختند. آیا مى دانستى یک بار به من زهر دادند تا جلوى صلحِ اعظم را در اين عالم بگيرند؟

199

Made with