نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

تصويرى كه خدا مى خواست از خود در جهان ماده كشد، و سرالله نام گرفت. سرالله در هر عصر و زمانى كه پيامبران الهى در جهان ماده ظهور كرده و يا مى كنند در نور آنها ظاهر مى شوند و در عالم اسما و صفات سرمشق انسانها مى گردند. و چون عالم امكان از تابش انوار صاحب زمان بر آئينه قلب انسان كامل به وجود آمده است، انسان رابطه بسيار نزديك و عميقى با مكان، طبيعت و كهكشانها دارد و اعمال، رفتار و نيت هايش اثرات عميقى بر روى آنها مى گذارد. و از آنجا كه خدا عالم امكان را از انسان و براى انسان خلق كرد، از انسان خواست كه قلبش را به او واگذار كند تا نشكند. سئوال كننده، كه هنوز جواب های جوابگو در قلبش ننشسته بود، از اين شاخه بشاخه ديگرى پريد و پرسيد: زمانی که روح انسان از اين عالم صعود مى كند و به خدا باز مى گردد با خدا يكى مى شود؟ جواب دهنده كه متوجه شّك سئوال كننده شده بود بدون آنكه به روى خود بياورد در جواب گفت: هر چند انسان، زيبائى و از ظهورات نور خداوند در عالم امكان است و سرانجام به خالق خود باز خواهد گشت، ولى با او يكى نخواهد شد. روح انسان هم مانند شعاع خورشید در شکم مادر، خداوند، فرو می رود، با او باقى و پاينده می ماند تا از افق دیگری در عالم انوار طلوع کند. از ارتباط جسم انسان (آئینه) با روح پرسید. جواب آمد: جسم انسان آئينه است و روح انسان نور، و قلب انسان زيبائى اوست. آئینه با نور و یا تصويرى كه در آن افتاده است يكى نيست و يكى نمى شود. اگر آئینه بشكند ارتباط آئینه با نور و تصوير، هر دو قطع مى شود، و آنچه براى آئینه باقى مانده و ابدى مى شود، زمانى است كه آئینه نور و يا تصوير را در خود نگه داشته و آنرا بر جهان ماده منعكس كرده است. اين لباس ابريشمى كه بر تن من مى بينى، با تن و روان من يكى نيست ويكى هم نمى شود، اگر مى شد از تن من هرگز جدا نمى شد. اين نقش كه بر این ديوار آويزان مى بينى، با نقاشش يكى نيست و يكى هم نمى شود، اگر مى شد نقاش نقش، و نقش هم نقاش مى شد. اين نوائى كه از دل نی خارج میشود با نوازنده اش يكى نيست و يكى هم نمى

64

Made with