نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

مى شويم. فرشتگان دور ما جمع مى شوند و براى آنكه ما را به هوش آورند عوض عطر گلاب، عطرعباى محبوب را در زير دماغ ما مى گيرند. به محض آنكه عطر محبوب را از عبايش استشمام مى كنيم به هوش مى آیيم، و به محض آنكه به هوش می آئیم هوس مى كنيم كه در بهشت اشارات بمانيم، ولى فرشتگان به ما يادآورى مى كنند كه ما براى تحقيق و جستجو به آنجا رفته ايم و بايد بازگشته و برای بى خبران خبر بريم. ارواح هم، به کمک فرشتگان آمده و با يك اشاره، فكر ماندن را از سر ما مى پرانند. حال يك چشممان در بهشت اشارات، و چشم ديگرمان در عالم خاك باز است، بهمين خاطر ارواح نمى توانند بهشتى، را كه پیامبران الهى به ما وعده داده اند، را به ما نشان دهند، و درعوض بهشت اشارات را بطور واضح به ما نشان مى دهند. از جمله آن اشارات، درخت علم و حكمت الهى است كه با زيبايى تمام در جلوى چشمانمان ظاهر مى شود، شاخ و برگهايش را مى بينيم كه از ازلیت تا ابدیت كشيده و در تمام جهات پخش شده اند، خورشيد را نمى بينيم ولى انوارش را مى بينيم كه از تمام جهات به درخت تابيده است. ميوه هاى درخت همه از جواهرات بى نظيرند. اين درخت شبيه درخت سيب نيست و شباهت زيادى به درخت كاج دارد، ولى درخت كاج هم نيست، بسيار بلند است به طورى كه انتهاى آن ديده نمى شود و شاخه و برگهايش هم در تمام جهات پخش و كشيده شده اند، كه اشاره به طول عمر درخت است. درخت و جواهراتى كه به صورت ميوه از آن آويزان هستند، ما را به ياد درخت کاج كريسمس مى اندازد. ولى ما كه هنوز خاطره درخت سيب را در باغ بهشت فراموش نكرده ايم، به دنبال سيب در روى درخت مى گرديم. فرشتگان، که واسطه مابين ارواح و ما هستند، فكرما را فوراً خوانده و به ما مى گويند كه سيب را آدم و حوا ميل كردند، اين جواهرات بى نظير را هم كه مى بينيد ميوه هاى عشق و وفاى فرزندان مؤمن و خلف آدم و حواست، كه از درخت آويزان است. به فكر ما مى گذرد پس چرا اين درخت خاطره درخت كاج را در ذهن ما زنده مى كند؟ جواب فورا به قلب ما مى آيد؛ در بهشت اشارات منظور از درخت كاج، درختى است كه در همه فصول سبز باشد، و اشاره به درخت زندگى است، درختى كه بايد جواهرات بى نظير عشق و وفا را به آن آويزان كرد. قصه گو ساكت شد و نفس را تازه كرد، و شنونده داستان بى صبرانه پرسيد: بگو ديگر چه مى بينم؟

99

Made with