119 ...
چنینگفت حوا
انسـان بـه مقـام معشـوق رسـد و قلبـی را نشكسـت بـهاو عطـا میشـود!
از آن مقامها بگو.
-
بع ـد از مق ـام معش ـوق اول مق ـام، مق ـام عرف ـان اس ـت يعن ـی از كم ـال
عش ـق و وف ـا ع ـارف میش ـوی و در راه كم ـال انس ـانی خواه ـی افت ـاد!
كمال انسانی در چیست؟
-
هـر زمـان كـه از هـوای معشـوق حقیقـی نفـس كشـیدی و ضربـان قلبـت را بـا
تپـش قلـب معشـوق حقیقـی يكـی كـردی، در راه كمـال انسـانی قـدم نهـادهای!
پس كار عارف چیست؟
-
عـارف عوالـم قلـب را برايـت روشـن میكنـد تـا اگـر عاشـق شـدی در طلـب
معش ـوق بهچ ـاه نیافت ـی! پ ـس ب ـدان ک ـه در راه رس ـیدن ب ـه كم ـال اگرش ـك
نكنــی و در امتحاناتــش رد نشــوی، و از عوالــم و مراحــل عشــق و عرفــان
بهس ـامت بگ ـذری ب ـه مق ـام اطمئن ـان ك ـه اعظ ـم از ايم ـان اس ـت خواه ـی
رسـید، و در آن مقـام ديگـر از عاشـق و از معشـوق خبـری نیسـت، اشـكال،
فرمهــا و دويیهــا ناپديــد میشــوند، و آنچــه باقــی میمانــد آگاهــی كامــل
و اطمینـان اسـت.
در آنجا چه میبینم؟
-
در آنجـا چشـم، گـوش و حـواس كار نمیكننـد، همـه در آتـش اطمینـان
میسـوزنند و جوهرشـان قاطـی جوهـر نـور و عشـق میشـود.
اگر میتوانستم ببینم چه میديدم؟
-
اگـر میتوانسـتی ببینـی جوهـر هسـتی را میديـدی كـه در درياچههـای
فیـروزه و مرجـان مـذاب در تمـام جهـات در جريان اسـت!
تو از كجا میدانی ؟
-
...
***
سر، قلب، دست!
- سرت کجاست؟
در عالم بالا!