120
چنینگفت حوا...
قلبت کجاست؟
-
بین عالم خاک و عالم پاک در هوا معلق است!
در عالم بالا چه میبینی؟
-
پري ـان را میبین ـم ک ـه خ ـود را از ش ـدت ه ـوش ب ـه درياچهه ـای ن ـور
میافکننـد تـا در صـدف سـر انسـانها مرواريـد غلطـان حکمـت درسـت
کننـد!
- چرا حکمت را حاضر و آماده به دست انسان نمیدهند؟
دست انسان در جیب اوست!
- چرا ؟
دست انسان در سايه ترديد و تاريکش در جیبش نشسته است!
- چاره چیست؟
چـاره انسـان اينسـت کـه در عـوض تماشـا كـردن رقـص مـاران هفـت
خـط بـا نـوای نفـس امـاره دسـت ترديـد را از جیـب تزويـر درآورد و
بـه عالـم قلـب وارد شـود، و از هوايـی تنفـس کنـد کـه نفـس بـاد را بنـد
میآورد.
در زي ـر س ـايه زورق طاي ـی بنش ـیند و از آب ـی ک ـه ارس ـطورهها ب ـرای
خــاک بهارمغــان آوردهانــد بنوشــد، تــا در دلــش ارســطورهای زايیــده
ش ـود و او را ب ـه پرت ـو بیرنگ ـی قل ـوب انس ـانها رس ـاند!
آنچه گفتی از تو بود؟
-
آنچه گفتم از جوهر قلب و روح شاعران و عارفان بزرگ بود!
- چگونه به جوهر قلب و روح بزرگان راه يافتی؟
روزی ب ـه آت ـش اطمین ـان س ـوختم و در آت ـش اطمین ـان و آگاه ـی پ ـاك
ش ـدم و جوه ـرم و ب ـرای لحظ ـهای ب ـه جوه ـر ب ـزرگان پیوس ـت، غ ـرق
دريـای عرفـان شـدم، و بعـد قلمـی بدسـتم دادنـد تـا بـا جوهـر آنهـا
بنويس ـم!
- چراغ راه سفرت چه بود؟
خورشید!
همسفرت كه بود؟
-