127 ...
چنینگفت حوا
سـر ب ـه بنبسـت رسـیدم... جـا محـدود ب ـود ومیل ـم ب ـه رشـد بیحـد
و انـدازه!
از خیــر گیــاه شــدن گذشــتم و “حیــوان” شــدم، و کنتــرل را بهدســت
غرايـزم دادم تـا بـدن خشـک و تشـنهام را بـا ارضـای غرايـز سـیراب کنم
و عـذاب وجـدان هـم نگیـرم... ولـی ”انسـان” را ديـدم، و محبـت انسـان
در دل ـم نشس ـت... و ه ـوای “انس ـان” ش ـدن ب ـر س ـرم زد... و “انس ـان”
شـدم، و “عشـق” را شـناختم... دريغـا کـه ”عشـق” دوبـاره تشـنهام كـرد،
و درد هجـران را تجربـه کـردم... ديگـر طاقتـم طـاق شـد و از همـه چیـز
گذشــتم و “هــوا” شــدم... حــال میتوانســتم از هــر منفــذی رد شــوم،
زندگـی بخشـم، و در خـون و بـا خـون گـردش کنـم و بـه قلبهـا برسـم...
بــا آب، جــاری شــوم، و بــا امواجــش حرکــت کنــم، در روی آب راه
بـروم و حتـی برقصـم، در حـرارت خورشـید انبسـاط حاصـل کنـم و در
غیبتـش آرامـش گیـرم. ديگـر نـه آب بـودم، نـه خورشـید، نـه گیـاه، نـه
حیـوان ونـه انسـان ولـی بـا همـه آنهـا نـرد عشـق میباختـم و هجـران
هـم بـه “وصـال” دائـم تبديـل شـده بـود... غافـل از آنکـه در “وصـال”
هـم بیـم زوال بـود!
محنت قرب، ز بعد افزونتر است
جگر از هیبت قربم خون ست
هست در قرب، همه بیم زوال
نیست در بعد، جز امید وصال! *
***
کار عشق!
کار عشق چیست؟
-
کار عشق تغیر دادن ماهیت اجسام، گیاه، حیوان و انسان است!
- چگونه عشق ماهیت اجسام را عوض میکند؟
عشق تو به طا مس را طا میکند!
- چگونه عشق ماهیت گیاه را تغییر میدهد؟