129 ...
چنینگفت حوا
ايـن آزردگـی از نفـس ‹مـن› اسـت كـه ايـن روزهـا در كلمـات انسـان
دمیــده میشــود.
- چاره چیست؟
چـاره از ‹مـن› جـدا شـدن و ‹نـی› شـدن اسـت، تـا در عـوض آنکـه گـوش
خلـق خـدا را بـا نواختـن سـاز دلخـراش ‹مـن› بیازاريـم و قلـوب را مجـروح
كنیـم، بـا “نـی” و نفـس اهـل ملكـوت سـمفونی افـاك را در ايـن عالـم بزنیـم!
***
كیمیای محبت!
كیمیای محبت چیست؟
-
كیمی ـای محب ـت جوهـر بیرن ـگ و بوي ـی اسـت ك ـه ماهی ـت و جوهـر
موجــودات را عــوض میکنــد!
- چگونه؟
راز كیمی ـای محب ـت پی ـش كیمیاگ ـر اس ـت و ش ـايد خ ـود كیمیاگ ـر راز
كیمی ـا باشـد، نمیدان ـم، ول ـی میدان ـم كـه كیمی ـای محبـت خـار را گل
میكنـد، و گل را زينـت بـاغ خـدا... مـس را طـا میکنـد و طـا را جـام
دسـت پـروردگار... نـار را نـور و نـور را هـادی گمراهـان... تلـخ را شـهد
میسـازد و شـهد را نـوش... سـقم را صحـت میكنـد... قهـر را رحمـت،
و رحمـت را افـزون میكنـد... ديـو را حـوری بهشـت میكنـد، و زهـر
را نوشــدارو، و نوشــدارو را نــوش جــان میكنــد... ســنگ را روغــن
سـیال آت ـشزا میکن ـد، و آه ـن را مانن ـد م ـوم ن ـرم میکن ـد... سـجن را
گلشـن میكنـد، و گلشـن را گلشـن پـروردگار... مـرده را زنـده میكنـد،
و زن ـده را مصاح ـب آفت ـاب و پ ـروردگار... ح ـزن را ش ـادی میكن ـد، و
شــاد را شــادتر... عبــد را پادشــاه میكنــد، و پادشــاه را عبــد مــردم...
ذره را چ ـرخ زن ـان ب ـهدور خورش ـید در خش ـان میرس ـاند، وخورش ـید
در خشـان را چـرخ زنـان بـهدور مـه تابـان دوسـت... چشـمه را چشـمه