Table of Contents Table of Contents
Next Page  140 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 140 / 227 Previous Page
Page Background

135 ...

چنینگفت حوا

هـر کجـا آتشـی ديـدی کـه خانمـان میسـوزاند، بـدان کـه كنـده آن آتـش از

عقـل خـام و قلـب خـام اسـت!!

***

انكار دین!

از انكار دين و ايمان برايم بگو!

-

عقلـی كـه هنـوز بهزيـارت هـوش قلبـی نرفتـه باشـد ديـن و ايمـان خـود

را انـكار میكنـد، عقلـی كـه هنـوز خـرد نشـده باشـد، ايمانـش را انـكار

میكنـد! انـكار ديـن نشـانه تضـاد بیـن عقـل و قلـب اسـت، چـون عقـل

بهخیـال خـود تصويـری متفـاوت و متضـاد از محبـوب در خاطـر انسـان

میكشـد، در حال ـی ك ـه قل ـب در آرزوی زي ـارت ب ـال و پ ـر میزن ـد، و

سـرانجام تضـاد بیـن قلـب و عقـل باعـث ناراحتـی وجـدان زائـر شـده

و روح و روان او را میكشــد!

***

نمیدانم چه معجونی هستم!

‹من› چیست؟!

-

اگـر گويـم محـرم رازم نامحرمـم، اگـر گويـم نامحرمـم، انسـان نیسـتم،

اگـر بگويـم مدعـی هسـتم، سـر بـردار مـیرود، اگـر بگويـم عبـد و بنـده

خـدا هسـتم، در امتحانـات سـخت عبـد بـودن خواهـم افتـاد.

- چرا؟

چـون عبـد و بنـده خـدا بايـد از همـه خلـق خـدا ممتـاز باشـد، محـرم

راز باي ـد لیاق ـت نگ ـه داش ـتن راز را داش ـته باش ـد، و نامح ـرم ه ـم ك ـه

انسـان نیسـت، پـس مـن کـه نـه آنـم و نـه ايـن و نـه آن ديگـری... خـدا

میدان ـد ک ـه چـه معجون ـی هسـتم!