137 ...
چنینگفت حوا
بلندمــان حــال بــا مــن بگــو چــرا قانــع باشــم و در درد صبــر كنــم؟
چ ـون تش ـنگی ب ـه از آب ناپ ـاک خ ـوردن اس ـت، چ ـون تنهاي ـی ب ـه از
جمعی ـت نامح ـرم اس ـت، چ ـون بیعش ـق زندگ ـی ک ـردن ب ـه از عش ـق
را از بیگانـه طلـب كـردن اسـت، چـون تنهايـی بـه از همـدم بیوفايـان
بـودن اسـت، چـون گـم شـدن در صحـرای عـدم بـه از زندگـی در قصـر
پادشـاهان ظالـم اسـت!
- چرا؟!
خاصــه كام ايــن كــه در تشــنگی، تنهايــی، بیعشــقی و گمگشــتگی
در صحـرای عـدم، خـدا را پیـدا خواهـی کـرد، و در پالـوده زهرآگیـن،
جمعیــت نامحرمــان، دريوزهگــی، بیوفايــی ديــدن و در قصــر پادشــاه
ظالـم زندگـی کـردن روح خـود را فـدا خواهـی کـرد!
***
نفس رحمانی و نفس شیطانی!
از نفس رحمانی و شیطانی پرسید!
-
نفــس رحمانــی دائمــا بهفکــر ديگــران اســت، در حالــی کــه نفــس
ش ـیطانی دائم ـا دل ـش بح ـال “م ـن” میس ـوزد، يک ـی م ـرا ب ـه مش ـرق
وج ـود میکش ـاند، و ديگ ـری م ـرا ب ـه مغ ـرب نیس ـتی، يک ـی م ـرا ب ـه
مصاحب ـت آفت ـاب میب ـرد، و ديگ ـری م ـرا بهخلوتخان ـه تاري ـك خ ـود
میكشــاند، يکــی چــراغ را برايــم روشــن میکنــد، و ديگــری آنرا
خامــوش میکنــد، يكــی میگويــد آنچــه داری در مابیــن خلــق خــدا
پخـش كـن و خاطـر خلـق خـدا را بخـواه تـا توشـه راه آخرتـت شـود،
ديگـری میگويـد كـه آنچـه از خاطـر و مـال داری بـرای خـود نگـهدار
چـون هیچکـس بهانـدازه تـو بـان محتـاج نیسـت! ايـن دو نفـس راحتـم
نمیگذاشـتند، تـا روزی كـه از جنـگ مـا بیـن نفـس رحمانـی و شـیطانی
خسـته شـدم و فريـاد بـر آوردم و بهآنهـا گفتـم كـه حـرف آخرشـان را