Table of Contents Table of Contents
Next Page  196 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 196 / 227 Previous Page
Page Background

191 ...

چنینگفت حوا

آن شـکاف آب باريکـه پـاک و زلالـی بـه قلبـش سـرازير شـد، شـکاف عمیقتـر

و عمیقتـر شـد و آنچـه کـه در پشـت سـد در اثـر مـرور زمـان جمـع شـده بـود

سـد را شکسـت و از هـم پاشـید، و ايـن بـار دريـای خروشـانی از فضـل الهـی

بـر قلبـش سـرازير شـد، و تـا خواسـت بخـود بجنبـد غـرق آن دريـا شـد، و

طولـی نکشـید کـه از حالـت “غريقـی” و بیخبـری بیـرون آمـد و قطـره شـد

و در دري ـا ح ـل گش ـت و جزي ـی از آن ش ـد! قط ـره ش ـد و بهدري ـا پیوس ـت،

” محافظــهکارش هــم اثــری

ِ

و چــون قطــره از دريــا واهمــه نــدارد از “خــود

باق ـی نمان ـد، نقشه ـای درد هم ـه محـو و ناپدي ـد ش ـدند و اهمیتش ـان را از

دسـت دادنـد... آنچـه باقـی مانـد حالـت تسـلیم و رضـا بـود، و چشـم دل بـود

ک ـه هن ـوز میدي ـد و گوش ـی ب ـود ک ـه هن ـوز میش ـنید، و ب ـا چشـم دل دي ـد

آب خروشـان زبالهه ـا و نقشـهای درد و رنجـش هاي ـش

ِ

ک ـه چگون ـه جري ـان

را ب ـا خـود میب ـرد ت ـا در جاي ـی مدف ـون کن ـد... و چشـمهای را دي ـد ك ـه در

بــالای ســرش میجوشــید بهطوریکــه کــه اگــر دســتش را بــالا میبــرد و

آنرا طل ـب میک ـرد ج ـام قلب ـش از آب حی ـات پ ـر میش ـد... و خ ـود را دي ـد

كـه مابیـن عالـم پـاک و عالـم ناپـاک معلـق اسـت! او طعـم آزادهگـی را بـرای

اولیـن بـار چشـید...او ديگـر نـه متعلـق بـه عالـم پـر درد زيـر پاهايـش بـود، و

نـه متعلـق بـه عالـم پـاک بـالای سـرش، از هـر دو منقطـع بـود در حالـی کـه

از ه ـر دو نصی ـب میب ـرد! او از درد در را ب ـهروی خـود و فضـل اله ـی بسـته

بـود، و فضـل الهـی در را بـرای او بـاز كـرد تـا او را رهايـی دهـد! آن زن آزاد

شـد، و ”کلیـد” در بسـته همـان دعـا بـود!

***

گرگ درون!

از گرگ دورن بگو!

-

اگــر میخواهــی از شــر “گــرگ” دورن راحــت شــوی و خــود گــرگ

نشـوی بايـد گـرگ درون را در جوانـی بکشـی، و گرنـه گـرگ درون بـا

تـو پیـر خواهـد گشـت، و گـرگ پیـر آنچـه انسـانیت برايـت باقـی مانـده