200
چنینگفت حوا...
بانـگ گمـان خلـق بلنـد شـد، و از شـوق وصـال، رسـیدن و آتـش طلـب
شـعله امیـد روشـن شـد!
- چرا معشوق از چشم عاشق پنهان میشود؟
عشـق خـود را نمیتوان ـد در آين ـه بی ـش از ي ـك نظ ـر ن ـگاه كن ـد، و از
چش ـم خ ـود ه ـم میخواه ـد پنه ـان ش ـود، ول ـی عاش ـق پنه ـان ب ـودن
معشـوق را از سـنگ دلـی معشـوق میدان ـد، در حالـی كـه معشـوق در
پنهـان دنب ـال عاشـق صـادق میگـردد ت ـا روي ـش را ب ـهاو نشـان دهـد،
عاشـق صادقـی كـه وفـا كنـد و چشـم ديـدن معشـوق را داشـته باشـد!
از حال عاشق در اين عالم بگو...
-
زمان ـی ك ـه عش ـق خ ـود را در آين ـه قل ـب عاش ـق ن ـگاه میكن ـد روح عاش ـق
مابیــن زمیــن و آســمان پــرواز میكنــد، هــر پرنــدهای كــه میخوانــد بــرای
عاشــق میخوانــد، هــر نوايــی كــه نواختــه میشــود عاشــق آنرا بــه عشــق
معش ـوق ب ـه خ ـودش رب ـط میده ـد، چرخ ـش زمی ـن را ب ـهدور خورش ـید و
مـاه را بـهدور زمیـن و چشـمك زدن سـتارگان را عاشـق بخاطـر عشـق خـود
بهمعش ـوق میدان ـد، عاش ـق نس ـیم عط ـر گ ـردان را بخاط ـر خ ـود در وزي ـدن
میبین ـد، و عاش ـق ه ـر كلم ـهای ك ـه بهخاط ـر عش ـق زده میش ـود را بهخ ـود
و معشـوقش نسـبت میده ـد... عاشـق ازشـدت عشـق خل ـق خـدا را ب ـهدور
خـود چـرخ زنـان میبینـد! ايـن يـك طـرف چهـره عشـق در ايـن عالـم اسـت!
بیتابم کردی....از چهره ديگر عشق بگو!
-
چهـره ديگـر عشـق، عشـق معشـوق بـه عاشـق اسـت، آن چهـرهای كـه
چــون پنهــان اســت نمیتوانــم شــرحش را بدهــم، ولــی میدانــم كــه
پنهـان بـودن معشـوق، آتـش طلـب عاشـق را افـزون میكنـد و درد آغـاز
میشــود!
- چرا بین دو چهره عشق تفاوت از زمین تا آسمان است؟
اگـر دو آينـه را در كنـار يگديگـر بگـذاری و خـود را در يـك زمـان در آن دو
آينـه تماشـا كنـی دو تصويـر متفـاوت از خـود خواهـی ديـد كـه هـر كـدام
قســمتی از زيبايــی تــورا نشــان خواهنــد داد، ايــن در حالیســت کــه تــو
بهعنـوان حقیقـت آن دو تصويـر، يـك سـوژه هسـتی. حـال اگـر آينههـا را