Table of Contents Table of Contents
Next Page  45 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 45 / 227 Previous Page
Page Background

40

چنینگفت حوا...

اســت کــه پیــش نــا حــق نمیمانــد، از غاصــب جــدا میشــود تــا

بهسـوی صاحبـش روان گـردد و در سـر راه خويـش بیابانهـای خشـك

را ســیراب و خــرم میســازد، قلبهــای ســنگ شــده را میشــكند تــا

ن ـرم شـوند و ديگـر حق ـی از حق ـدار غصـب نشـود!

***

مهمانی ملكوت!

كجا میروی؟

-

بهمهمانی ملكوت میروم!

از مهمانی ملكوت بگو، آنجا چه خبر است؟

-

در مهمانـی ملكـوت عشـق سـتاره میشـود و بـر خاكیـان چكـه میكنـد

و م ـرداب مشـرق را بهخـود میكشـاند ت ـا خورشـید از او طل ـوع كن ـد؛

خورشـید در مـرداب میرويـد!

- چگونه خورشید در مرداب میرويد؟

در مهمانی ملكوت همه فضل است و از عدل خبری نیست!

از مغرب و غروب خورشید بگو!

-

در مهمانی ملكوت غروب و مغرب در حال جان كندن هستند.

ماه چطور؟

-

در مهمانــی ملكــوت ن ـوای پشــیمانی م ـرغ مهت ـاب ن ـوای طـرب انگی ـز

میشــود!

- چرا میخواهی به مهمانی ملكوت بروی؟

به مهمانی ملكوت میروم تا نور در هاون بكوبم!*

مگر میشود نور را در هاون كوبید؟

-

میشــود! اگــر بــهراز هســتی خــود پــی ببــری میتوانــی نــور را در

ه ـاون بكوب ـی.

باز از آن مهمانی برايم بگو!

-

مهمانى ملكوت !

- كجا ميروى ؟

به مهمانى ملكوت مى روم !

- از مهمانى ملكوت بگو، انجا چه خبر است؟

در مهمانى ملكوت عشق ستاره مى شود و بر خاكيان چكه مى كند، در مهمانى

ملكوت مرداب مشرق را بخود مى كشاند تا خورشيد از او طلوع كند، در مهمانى

ملكوت خورشيد در مرداب مى رويد!

- چگونه خورشيد در مرداب مى رويد؟

در مهمانى ملك ت همه فضل است و از عدل خبرى نيست!

- از مغرب و غروب خورشيد بگو!

در مهمانى ملكوت غروب مغرب در حال جان كندن هستند!

- ماه چطور؟!

در مهمانى ملكوت ماه، ماه تمام است.

- از نواى مرغ مهتاب در مهمانى ملكوت بگو!

نواى پشيمانى مرغ مهتاب در مهمانى ملكوت نواى طرب انگيز مى شود!

- چرا مى خواهى به مهمانى ملكوت بروى؟

به مهمانى ملكوت مى روم تا نور در هاون بكوبم!

- مگر مى شود نور را در هاون كوبيد؟

مى شود! اگر براز هستى پى برى مى توانى نور را در هاون بكوبى.