Table of Contents Table of Contents
Next Page  81 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 81 / 227 Previous Page
Page Background

76

چنینگفت حوا...

در جويباره ـا و از كوچ ـه پسكوچهه ـای تاري ـك زندگ ـی رد میش ـود هم ـه از

عطـر گل مسـت و مخمـور شـوند، تـا میتوانـی از آب زندگانیـت چشـمههای

ش ـیر و عس ـل را ك ـه در بهش ـت بهت ـو وع ـده داده ش ـده بس ـاز و قل ـوب غ ـم

زدگان را چــون عســل شــیرين كــن، تــا میتوانــی آب زلال زندگانیــت را بــا

گابپـاش در قلـب خـود و قلـوب ديگـران بپـاش تـا قلـوب پـاك و مطهـر

شـوند، و بـرای مهمـان عزيـزی كـه حـق اسـت آمـاده شـوند!

تو با آب باريكه زندگانیت چه كردی؟

-

قسـمتی از آنرا بـا نالايقـان قسـمت كـردم و قسـمت دوم را هـم تقديـم كیمیاگران

كـردم تـا جبـران مكافـات كـرده باشـم، بـرای همیـن اسـت كـه در يـك طرفـم

چشـمههای شـیر و عسـل روان اسـت و در طـرف ديگـرم آتـش جهنـم!

***

اطمینان!

از كجا با اين همه اطمینان سخن میگويی؟

-

سـالها بـا قلـب فـارغ و منقطـع دورعوالـم روح طـواف كـردم و بـا چشـم دل

از عوالــم روح هــزاران عكــس گرفتــم، و عكسهــا را بتدريــج ظاهــر كــردم.

ح ـال هرب ـار ك ـه از م ـن س ـئوال میكن ـی اي ـن عكسه ـا در جل ـوی چش ـمانم

رژه میرون ـد و م ـن جوابه ـا را دي ـده و خوان ـده و آنه ـا را ب ـرای ت ـو تعري ـف

میكن ـم، و اگ ـر ش ـك كن ـم آنه ـا را دوب ـاره ورق میزن ـم ت ـا ش ـكام از بی ـن

بـرود و يـا مثـل يـخ آب شـود!

آيا به اصل مطلب هم شك میكنی؟

-

هرگ ـز ب ـه اصـل مطل ـب ش ـك نمیكن ـم چ ـون اصـل مطل ـب از م ـن نیسـت،

ول ـی ب ـه انتخ ـاب كلمات ـم ب ـرای بی ـان حقیق ـت ش ـك میكن ـم، و گاه ـی ه ـم

ش ـك میكن ـم ك ـه مب ـادا از خ ـود ماي ـه گذاش ـته باش ـم و ي ـا بهعب ـارت ديگ ـر

م ـس وجـود را وارد طـای ن ـاب ك ـرده باشـم!

از كجــا مطمئــن هســتی كــه اصــل مطلــب كــه میگويــی و يــا

-

میخوانــی طــای نــاب اســت؟