Table of Contents Table of Contents
Next Page  152 / 294 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 152 / 294 Previous Page
Page Background

151

شبنم مددزاده

مان کند خوب باشد تا بتوانیم یک دل سیر همدیگر را ببینیم.

همراهی

ه دادگاه آماده

��

وان، زندان اوین: برای رفتن ب

��

ح، بند نس

��

صب

۷

اعت

��

س

۸۸/۱۱/۶

شوم .

هایم که «انشاالله با خبر خوش برگردی» راهی می

شوم و با دعای هم اتاقی

می

ت همراهم باشد

��

تگاه موقت زندان اوین: مامور زنی که قرار اس

��

صبح بازداش

۸:۲۵

های دیگر که ابا دارند

کند. بر خلاف زندانی

خواند و دستبند را آماده می

اسمم را می

با آرامش

تبند ببیند

��

ها را در دادگاه با دس

ی آن

��

تبند خوردن که مبادا کس

��

از دس

ام که در

تبند بزند، چرا که از دل ایمان آورده

��

آورم که دس

هایم را جلو می

ت

��

دس

ند و هر چراغ به دستی تا پستوی ذهنت را

��

کش

ه را به زنجیر می

��

روزگاری که اندیش

گردد مبادا اندیشیده باشی، «زندان، زنجیر و دستبند نه وهنی به ساحت آدمی که

می

شوم

شویم. وارد اتوبوس که می

ت». به سمت اتوبوس روانه می

��

های اوس

معیار ارزش

ان موجی از نگرانی دیده

��

های تک تکش

م

��

اختیار در بین همه زندانیان که در چش

بی

کند، نگاهش

نا با لبخند همراهیم می

��

ای آش

گردم. چهره

ود به دنبال فرزاد می

��

ش

می

نشینم تا دادگاه .

کند و با آرامش روی صندلی اتوبوس می

آرامم می

های محبت آمیز خواهر و پدرم پذیرای ماست.

الن دادگاه آغوش گرم و نگاه

��

در س

کند نگرانی و غمش را با لبخند بپوشاند. قلب بزرگش فریادرس است

پدرم سعی می

خواهد

گراید و در آن لحظه کوتاه می

و سرگردانی و ترس در پناهش به شجاعت می

د و در گوشم

��

کش

م می

��

جاعت را با تمام وجودش انتقال دهد. گرم در آغوش

��

این ش

ت از

��

وب اس

��

دانم که در دلش هزار آش

گوید: «محکم باش!» و من خوب می

آرام می

ها انتظار

برگزار شدن یا نشدن دادگاه، چرا که این ششمین بار است که در این سالن

ال سهمش از این انتظار و

��

یده و در طول مدت این یک س

��

برگزاری دادگاه ما را کش

میراث محنت جفاکاران از دست دادن بینایی چشمش بوده است.

کند تا آمدن کارشناس پرونده باید

رویم، منشی اعلام می

مت اتاق قاضی می

��

به س

بینم. با

ها را می

ینیم . بعد از مدتی بازجو

��

نش

الن دادگاه می

��

منتظر بمانید و ما در س

ها و روزهای

ها، شکنجه

های بازجویی، تمامی فشارها و توهین

ان تمام صحنه

��

دیدنش

مانم

��

ینما در برابر چش

��

س

وند و عین صفحه

��

ش

انفرادی گویی دوباره برایم تکرار می

دای گرفته که بعد از ضرب

��

آیند: چهره تکیده ورنجور فرزاد با ص

ش در می

��

ه نمای

��

ب

آید و حسی از کینه و نفرت بر

مانم می

��

تم پیش من آورده بودندش جلوی چش

��

وش

افتم که بعد از داد و بیدادهای بازجو بر سر

شود. یاد روز ملاقاتی می

من مستولی می