Table of Contents Table of Contents
Next Page  48 / 294 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 48 / 294 Previous Page
Page Background

47

نورالدین کیانوری

بت به شخص من اظهار داشت. این

��

اخدار و یک تهمت نس

��

و در ضمن یک دروغ ش

مصاحبه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. این دروغ چنین بود: «کیانوری دبیراول

ای

ینه زندان اوین در برابر زندانیان توده

��

یع در حس

��

ه وس

��

حزب توده در یک جلس

سخنرانی مبسوطی در رد مارکسیسم و درستی اسلام کرده و در پیامد این سخنرانی

شور نسبت به مارکسیسم ابراز انزجار کردند.»

‌‌

عده زیادی از حاضرین در جلسه با

یله آقای موسوی

��

ای به وس

ان به کلی دروغ بود. من طی نامه

��

البته این ادعای ایش

گفته ایشان دروغ است و اتهام؛ و خواستار آن

ان یادآور شدم که این

��

زنجانی به ایش

شدم که آن را در همان روزنامه اطلاعات تکذیب کنند. در مورد پرونده ما هم نوشتم

ت،

��

گر اعترافاتی در پرونده ما هس

اس بوده و ا

��

اس

که بخش اعظم اتهامات مطلبی بی

است.

این اعترافات زیر شکنجه به آنان تحمیل شده

آقای انصاری به جای آنکه مانند یک مسلمان واقعی در صدد تصحیح اشتباه خود،

توزی غیر قابل وصفی

لااقل در مورد اتهام نادرستی که به من زده بود، برآید، با کین

به آزار نه تنها من بلکه سایر افراد رهبری حزب که در آن اتاق با من بودند، برآمد.

تادم، مرا از اتاق دسته جمعی

��

ان فرس

��

همان فردای روزی که من نامه را برای ایش

جدا کردند و به سلول انفرادی با شرایط بسیار سنگین منتقل کردند:

- من ممنوع الملاقات با دخترم و همسرم شدم؛

1

گرفته شد؛

گونه وسائل نوشتن از من

ها و هر

ها و یادداشت

- همه کتاب

2

- هواخوری از من سلب شد؛

3

- از تلویزیون هم که در اتاق دسته جمعی داشتیم، خبری نبود؛

4

ب به سلول من آمد و به من ابلاغ کرد که چون

��

- آقای انصاری در همان اولین ش

5

ام،

می را زیر سئوال برده

ان و مقامات قضائـی جمهوری اس

��

، ایش

من در نامه خود

گرفته و به زودی اعدام خواهم شد.

حکم اعدام من مورد تائید قرار

ب و هر روز

��

خبری مطلق ازهمه جا هر ش

ماه در بی

4

ت

��

این ترتیب، من درس

به

ه روز معاون آقای انصاری

��

اعدام بودم. پس از دو س

اعت منتظر احضار برای

��

و هر س

ت که از اعتقاداتم

از من خواس

لول من آمد و پس از تهدید زیاد و پرخاش

��

به س

تا در وضع من بهبودی حاصل شود.

دست بردارم و مسلمان شوم

وم تا به پستی

��

دهم که اعدام ش

ان این بود که «من ترجیح می

��

خ من به ایش

��

پاس