نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

و قلم مو را به رنگ مورد علاقه ام، آبی فيروزه اى، آغشته كردم و بدون آنکه تصويرى در جلوى چشم و يا در ذهنم باشد قلم مو را روى بوم نقاشى كشيدم. هنوز چند لحظه نگذشته بود كه احساس كردم دستى دست مرا در دست گرفته و روى بوم مى كشد. دست من با اراده من روى بوم نقاشى حركت نمى كرد، دستى غيبى از عالم غيب دست مرا در دست گرفته و روى بوم مى كشيد. نفس را براى چند ثانيه درسينه ام حبس كردم تا نفس و يا سنگ سياه كعبه مرا از روح مقدسى كه در اطاقم بود جدا نكند. مى خواستم نفس را بگيرم تا آن لحظه را از دست ندهم . " آن " و سئوال كننده حرفش را قطع كرد و پرسيد: منظورت ازسنگ سياه كعبه چيست؟ ) و أماكن متبركه درحقيقت نفس خود انسان است. black stone جواب آمد: سنگ كعبه ( در اين عالم از نفس انسان بخدا نزديكتر هيچ نيست. زائرينى كه دورأماكن متبركه طواف مى كنند، بايد نفس خود را در سينه حبس كرده و از هواى محبوب نفس كشند تا زيارتشان قبول شود. تو هم اگر نفس را با ذكراسم اعظم خدا فرو داده و با شكرانه بدرگاهش نفس فرو داده را بيرون دهى؛ بدون آنكه بزيارت رفته باشى زائر مى شوى، و اگر نفس را در خدمت محبوب فدا كنى محبوب ترا به حريم خود راه داده و ترا در مهمانى ملكوت در طرف رأست خود خواهد نشاند تا پيامبران الهى از تو ديدن كرده و چشم هايت را بخاطر زيارتت ببوسند! طاقت سئوال كننده از اين جواب تمام شد، و گفت: بس است، از آتش اطمينان بگو! جواب آمد: در آن شب من آتش اطمينان را با چشم سر نديدم، ولى از فاصله بسيار نزديك گرماى آتش اطمينان را در قلب و در فضاى اطاقم احساس كردم، كه همان گرماى تن وجود مقدسى در اطاقم بود. آن موجود مقدس با اراده اش تصويرى را كه در ذهنش بود با دست و قلم موى من در روى بوم نقاشى كشيد و در اين عالم ظاهر كرد. حال آن تصوير روى ديوار اطاقم آویزان است. سئوال كننده حرف جوابگو را قطع كرد و پرسيد: از کجا می دانی که آن موجود یک موجود مقدس بود؟

50

Made with