Next Page  106 / 160 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 106 / 160 Previous Page
Page Background

ها

یادداشت

100

برنــد.

فــرودگاه می

خوبـی بـه خاطـر دارم، هنگامـی

، به

۱۳۸۶

غروبـی را، در اردیبهشـت

ی ب ـالا برگش ـتند. کن ـار ی ـک

ها بع ـد از ش ـام ب ـه طبق ـه

ک ـه بازداش ـتی

زن متقاضـی پناهندگـی اهـل کنگـو نشسـته بـودم کـه منتظـر نوبتـش

بـود (بـرای پاسـخ پناهندگـی یـا بازدیـد پزشـکی). دسـت خـودم نبـود:

هایم

کـردم گلویـم گرفتـه، فکـم سـنگین شـده و اشـک

احسـاس می

را دوبـاره

۱۳۶۵

هـای سـال

ریزنـد. صبح

بـا فشـاری نامنتظـره فـرو می

.)

Limoges

ها و فریادهایـم در مهدکـودک لیمـوژ (

دیـدم بـا اشـک

می

وارد کشـوری شـده بـودم کـه زبانـشرا بلـد نبـودم. پیـشمـردی آمـده

شـناختم و هـر روز صبـح مـرا در

بـودم کـه پـدرم بـود ولـی او را نمی

هــا خورشــیدهایی نقاشــی

گذاشــت کــه بچه

ایــن محــل ناشــناس می

کردنـد کـه پرتـوی زرد و قرمـز و آبـی داشـت (آبـی! ولـی پرتـوی

می

خورشـید ایـران زرد بـود، همیـن و بـس).

ها نشسـته بـودم، ناگهـان متوجـه زبـان عجیـب،

در کنـار بازداشـتی

شــد:

انگیــز فرانســه شــدم کــه از بلندگــو پخــش می

بیمــزه و هیجان

هــای دیگــر در انتظــار. ولــی

خارجــی بــودن و در کنــار خارجی

های انتظ ـار، ک ـودکان، زن ـدان.

قضی ـه عم ـق دیگ ـری داش ـت: س ـالن

های دیگــری در ذهنــم بــا خاطــرات مهدکــودک

هــا و نشــان

صحنه

دیـدم چنـد مـاه پیـش از آمـدن بـه

آمیخـت. خـودم و بـرادرم را می

می

ها طـول

آبـاد کـه انتظـار سـاعت

فرانسـه. شـیراز بودیـم در زنـدان عادل

کش ـید. پدرب ـزرگ و مادربزرگ ـم زی ـر س ـقف آهن ـی ی ـک انب ـاری

می

چـادری نشسـته بودنـد. بـه مـن کیفی هدیـه داده

کنـار کلـی مـرد و زن

بودنـد بـه شـکل سـگی پشـمالو و نارنجـی، و مـن کیـف را بـا نـوک

دویــدم.

هام گرفتــه بــودم و در ســالن انتظــار می

انگشــت

ای و

آم ـد پش ـت ی ـک اتاق ـک شیش ـه

منتظ ـر م ـادرم بودی ـم ک ـه می

گرف ـت. حی ـاط

ب ـرای صحب ـت ب ـا م ـا گوش ـی تلف ـن را در دس ـت می

ای خاکـی، انب ـاری ب ـا سـقف آهن ـی،

زن ـدان را ب ـه ی ـاد دارم: محوطـه