Next Page  119 / 160 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 119 / 160 Previous Page
Page Background

113

رذگ

بعـد از آن غـروب اردیبهشـت سـال

گـوش نـدادم. تـا ایـن کـه کمـی

هایی

، در محــل تحقیقــم در فــرودگاه رُواســی، درگیــر گذشــته

۱۳۸۶

ام. بازگشــتم بــه ایــران.

کــردم فرامــوش کــرده

شــدم کــه فکــر می

هــا و شــهرهایی کــه

هــا فیلــم بگیــرم، از خانه

خواســتم از کوچه

می

م ـادرم در آن زندگـی ک ـرده ب ـود، از اش ـیایی ک ـه ب ـه آنه ـا دس ـت زده

ب ـود، از دوس ـتان و خویشـانی ک ـه دوستشـان داش ـت.

ی

کردنـد کـه خانـه

ای زندگـی می

خویشـان مادریـم هنـوز در خانـه

پــدر و مــادرم در شــیراز بــود. اولیــن جایــی بــود کــه رفتــم، پیــش

هایش

ها، صورتـش مثـل همسـن

مادربزرگـم. بـا وجـود گذشـت سـال

ی شـیر

هایـش مثـل خامـه

چیـن نخـورده بـود. امـا پوسـت سـفید گونه

داغ چ ـروک خ ـورده ب ـود. ب ـا موه ـای خاکس ـتریِ س ـفید ت ـا کم ـرش

کــرد.

بافــت و بــالای ســرش جمــع می

دو تــا گیــس باریــک می

هایـش دیگـر دیـده

زد، دهانـش کـه بسـته بـود لب

زیـاد حـرف نمـی

ی

های جزیــره

ی بیحرکتــش مــرا بــه یــاد مجســمه

شــد. چهــره

نمی

William

انداخــت کــه بــه قــول ویلیــام اســتیرون (

می

1

“پــاک”

طبیعــی دارنــد”.

) “مهربانــی مــاوراء

Styron

کـرد ردّ پـای زمـان

ام فریـده زندگـی می

ای کـه او بـا خالـه

در خانـه

های س ـبز و آب ـیِ آن ج ـدار س ـختی از آه ـک

پی ـدا ب ـود. روی کاش ـی

کـرد. مادربزرگـم

نشسـته بـود و گچـکاری کثیفـی را بـه بیننـده القـا می

نشســت. تخــت در امتــداد راهرویــی

ی تختــش می

روزهــا روی لبــه

ک ـرد. حیاط ـی

ق ـرار داش ـت ک ـه ه ـال ورودی را ب ـه س ـالن وصـل می

کـردم خالـی بـود.

هـای فامیـل در آن بـازی می

کـه در کودکـی بـا بچه

های آبـی آن پـر از گـرد و خـاک. رنگ

حـوضخشـک بـود و کاشـی

هایـی

سـفید تـابِ آهنـی بـه کلـی از بیـن رفتـه بـود. تـه حیـاط، قفس

های

ســت در اقیانــوس آرام کــه در آن مجســمه

ای

افتاده

ی تک

جزیــره

Pâques

 1

سـنگی بسـیار قدیمـی بـه ارتفـاع ده متـر وجـود دارد، سـمبُل خدایـانِ مردمانـی کـه از

انــد.

بیــن رفته