159
عبدالله مومنی
اس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو
��
ر دو هفته تنها یک بار اجازه تم
��
دادگاه ه
با خانواده را داشتم.
رح روزهای ابتدای بازداشت خود برگردم: پس از بازداشت
��
بگذریم و بگذارید به ش
اوین شدم و در بدو ورود متوجه
۲۰۹
بند
۱۰۱
به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول
وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که: «شایسته
بیشتر از این نیستی!»
منتقل کردند و در اختیار وزارت
۲۴۰
نیز که پس از دو روز مرا به بند
۲۰۹
از بند
د. برخلاف مصوبه
��
تر ش
تر و غیرانسانی
خت
��
رایط زندان س
��
اطلاعات قرار گرفتم، ش
لول انفرادی را یکی کرده
��
تور آیت الله شاهرودی که هر دو س
��
م و دس
��
مجلس شش
وئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند
��
بودند تا س
متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها
۲/۲۰
در
۱/۶۰
با ابعاد
طل فلزی که بر سر چاه توالت
��
یدن داشتم). یک س
��
در یک وضعیت امکان درازکش
جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین
اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر
تانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که
��
لول و سکوت گورس
��
مانند س
طل فلزی مذکور بود و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود
��
مت س
��
جهت قبله به س
ن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در
��
اعته روش
��
س
۲۴
یک وجب بود و نورافکنی هم
سر بپرورد.
کردم.
ه باید به آن عادت می
��
های طولانی امری بود ک
ل انفرادی و بازجویی
��
تحم
اعته و
��
ات بازجویی چند س
��
های مکرر در نتیجه جلس
خوابی
ا درکنار انفرادی، بی
��
ام
بند این روزها
های پیاپی نیز ترجیع
تم و سیلی
��
تادن بر روی یک پا و ضرب و ش
��
ایس
بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث
شد در حین بازجویی از هوش بروم.
می
شد
آمد، چنین می
گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می
هوش بر
فشرد که بی
و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می
افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برایم زجرآور
زمین می
د. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه
��
ش
می
رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان
به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می