Table of Contents Table of Contents
Next Page  156 / 227 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 156 / 227 Previous Page
Page Background

151 ...

چنینگفت حوا

ن ـورش روز بــهروز اف ـزون گ ـردد، صفــات اله ـی را در او ظاه ـر كنی ـم تــا عالــم

را بـا نـور خـود روشـن كنـد، تـا دسـت پـدر را در پیـری بگیــرد و اسـم پـدر را

جاودانـه سـازد، و هـم تاريـخ زندگـی مـادر بـرای دختـر تکــرار نشـود، و دختـر

هـم از تولـد دختـر بـر خـود ببالـد تـا ايـن عصـر تاريـک عصـر طايـی گـردد!

***

انصاف!

انصاف چیست؟

-

انصـاف هال ـهای از عدال ـت و پاکـی اسـت کـه بــر پــرده چشـم انسـان

كشـیده میشــود تـا در همـه حــال انصــاف و عدالـت را رعايـت کنـی!

اگــر انصــاف ايــن اســت كــه میگويــی، پــس چــرا معشــوق

-

انصــاف نــدارد؟

انصـاف معشـوق را بـا درجــه عشـق و وفــای عاشـق انـدازه میگیرنـد،

هرچـه عشـق و وفــای عاشـق بیشـتر انصـاف معشـوق هـم بیشـتر!

از انصاف قلم برايم بگو...

-

انص ـاف قل ـم از انص ـاف قلــب، چشــم و عم ـل اس ـت، اگ ـر در قل ـب،

چشــم، و عملــت انصــاف نیســت، دســت بــه قلــم نبــر چ ـون قلــم

بیانصافــی تــورا ابــدی میکنــد!

از انصاف مغز بگو.

-

مغـز ماشـین حسـاب اسـت، از مغـز انتطـار انصـاف نداشـته بـاش چـون

همــه چیــز را بهنف ـع ت ـو تم ـام میكن ـد.

انصاف عاشق جیست؟

-

انصاف عاشق را با درجه عشق و وفايش به معشوق میسنجند.

- چگونه؟

اگـر عاشـق بـه معشـوق رسـید و قلـب معشـوق را نشکسـت بـا انصـاف

ا ست .

عاشـقی کـه بـه معشـوق رسـید و قلـب او را نشکسـت مقامـش

-

زندگی در آينهایست كه خو را درآن میبین .

آينه چیست؟

-

آينـه از شیشـه جیـوه اسـت، آينـه هـم تاريـک اسـت و هـم روشـن، و

ت و عکـس خـود را در تاريك ی و روشــنايی آن میبینـی.

آيا در آينه زندگی هست؟

-

آينـه بهخـودی خـود زنـده نیسـت، ولـی زمانـی کــه زندهدلـی خـود را

در آينــه ن ـگاه میکن ـد آينــه زندگ ـی میياب ـد!

اگر نگاه نكنم چه میشود؟

-

آينه میشكند و تو خود میشوی.

- خود چیست؟

خود روح هديه خد وند است.

روح را در چه آينهای میتوان ديد؟

-

روح را در آينه عالم بالا میتوان ديد.

- جنس آينه عالم بالا از چیست؟

جنــس آين ـه عال ـم از شی ـه و جی ـوه نیســت، از آت ـش و ن ـور اسـت و

ب ـرای همی ـن اسـت ك ـه انعـکاس ن ـدارد.

اگر انعکاس نمیکند، کارش چیست؟

-

، عالـم حقیقـت اشـیا و انس ان اس ت

عالـم بـالا عالــم انعكاس ت

و از نــور و آ ش اس ت، آتـش میسـوزاند و نـور روشـنايی میبخشـد،

زمانـی كــه آينـهات شكســت حقیقــت انسـان بـر حقیقـت اشـیا محیـط

یشــود وحقیقیـ ت اشـ یا بــر او روشــن میش ـود... عال ـم بــالا عالــم

درون آينههاســت!

- حقیقت اشیا را با چه چشمی میبینم؟

با چشم روح و روان.

روان چیست؟

-

روان اشــعه آفتـاب ر ح ا ـت، کــه بـر جسـم میتابــد و حـواس خـود

را دارد.

اگ ـر در اي ن عال ـم ب ـا حــواس روان میدي ـدم چ ـه میديــدم و

-

خواهد تا اسم

خواهد كه عصای پیری او شود، پدر هنوز پسر می

پدر هنوز پسر می

های خود افتاده

یاد دردها و بدبختی

او را زنده نگه دارد، و مادر هم با تولد دختر به

خاطر خود. برای همين است كه پدر و مادر

خورد نه به

خاطر دختر غصه می

و به

گی و غمگينی از تول

ش ند و اين س افكنده

با تولد دختر رافکن ه و غمگين می

نحو شايسته غافل شوند، و تاريخ

شود ك از تربيت دخ ر خود به

دختر باعث می

شو ، او هم درد خواهد كشيد و نگامی كه دختر

برای دختر بيچاره تكرار می

که دختر

دنيا بياورد از داشتن دختر غمگين و سر افكنده خواهد شد. غافل از آن

به

ی كه مانند الماس تراش داده شده و تربيت شده باشد عوض عصای دست تاج

شود، و دختری كه به مقام خود و زن در اين عالم پی برده باشد نگين

سر پدر می

آید

دنیا می

گردد! پس زمان آن رسیده که هنگامی که دختری به

انگشتری مادر می

صلای عمومی دهیم و مجلس جشنی بر پا کنیم، و در آن مجلس دعا بخوانيم كه

روز افزون گردد، صفات الهی را در او ظاهر كنيم تا عالم را

اين چراغ نورش روز به

با نور خود روشن كند، تا دست پدر را در پيری بگيرد و اسم پدر را جاودانه سازد،

و هم تاریخ زندگی مادر برای دختر تکرار نشود، و دختر هم از تولد دختر بر خود

ببالد تا اين عصر تاریک عصر طلایی گردد!

انصاف!

- انصاف چیست؟

شود تا در

ای از عدالت و پاکی است که بر پرده چشم انسان كشيده می

انصاف هاله

همه حال انصاف و عدالت را رعای کنی!

گویی، پس چرا معشوق انصاف ندارد؟

- اگر انصاف اين است كه می

گیرند، هرچه عشق و وفای

انصاف معشوق را با درجه عشق و وفای عاشق اندازه می

عاشق بیشتر انصا مع وق هم بیشتر!

- از انصاف قلم برایم بگو...

انصاف قلم از انصاف قلب، چشم و عمل است، اگر در قلب، چشم، و عملت انصاف

کند!

انصافی تورا ابدی می

نیست، دست به قلم نبر چون قلم بی

- از انصاف مغز بگو.

نفع

مغز ماشين حساب است، از مغز انتطار انصاف نداشته باش چون همه چیز را به

كند.

تو تمام می